۰۸ دی، ۱۳۸۹

اینترنت به سبک ایرانی

صفحات نتیجه ی  سرچ در گوگل دو دسته است:

1- آن ها که فیلـ.ـترند
2- آن هایی که توسطِ فروشگاه هایِ مجازیِ نوعِ  «شیر مرغ تا جون آدمیزاد» به طور اتوماتیک تولید شده اند.

کنترل: هر روز بیشتر از دیروز

چند وقت یک بار کل سیستم اینترنت دانشکده و محل کار ما تغییر می کند. تا می آییم یادبگیریم چه طور وارد و خارج سیستم بشویم و کدام تنظیمات باید تغییر کند، روز از نو و روزی از نو. مهندسان مربوط، توضیحات «ظاهرا» فنی می دهند، به زبان عامیانه (یعنی به زبان ما بیسوات ها) هم می گویند  که برای بهبود سرعت و عملکرد، راحتی کاربران، جلوگیری از سوء استفاده و عدالت بین کاربران این تغییرات انجام شده است.


تجربه ها و «بدبینیِ» موجه  در این ولایت حکم می کند که هیچ کدام را باور نکنم: همه ی تمهیدات برای کنترل هرچه سیستماتیک تر، همه جانبه تر و کم خطاتر کاربران است.

۰۵ دی، ۱۳۸۹

گردشگری: ایران 125 اُم

در این صفحه آمار گردشگری بین المللی را ببینید. داده ها را هم به صورت کلی برای هر کشور و هم به صورت درآمد سرانه از توریسم و رتبه بندی کشورها بر اساس هر دو معیار ارایه می دهد. داده ها به صورت عددی، نمودار میله ای و نقشه نمایش داده می شود.
ایران از لحاظ درآمد توریسم در بین 152 کشور از 59 ام شده، این در حالی است که از لحاظ درآمد سرانه ی این صنعت، ایران رتبه ی 125 ام را کسب کرده (روی سربرگ های بالای نمودار کلیک کنید).
کلا این سایت جالبی است. هنوز فرصت نکرده ام خوب توی اش بگردم، اما از قرار مجموعه ی اطلاعاتی از دیتابیس های معتبری همچون بانک جهانی و ... را در یک مجموعه گردآورده است.

آگهی تمیز!

طرف یک آگهی پرینت شده تو A4 زده توی "سرویس بهداشتی خواهران" دانشکده: «به یک خانم جهت هم خوابه شدن نیازمندیم». یک شماره ایرانسل هم زیرش!
واقعا مملکته داریم!

۲۷ آذر، ۱۳۸۹

حیثیت

فرض کنید استادی چهارسال پیش یک درسی را داده باشد که کسی توی کشور نداده، بعد هم جزوه ی آن درس اش دست به دست بچرخد. تا این جای اش خیلی هم خوب است. اما راست اش خیلی ضایع است که آدم (که او هم برای خودش عضو هیات علمی جایی است) حالا بیاید یک مقاله بنویسد و یک اشتباه فاحش در درج فرمول ریاضی را  از جزوه ی استادش (که شاید هم سهوی یا تایپی بوده)کپی کند و توی مقاله اش بیاورد و آن را توی مجله مثلا معتبر مملکت چاپ کند. آن وقت تازه همان استاد هم یک مقاله در مورد همان موضوع نوشته باشد و دقیقا همان فرمول را با همان شکل غلط اش در همان مجله چاپ کرده باشد. یعنی محض رضای خدا این شاگرد و دست کم شش نفری که داور این دو مقاله بوده اند، یک بار به فرمول ها نگاه نینداخته اند (محاسبه ی دستی پیشکش) که ببینند این فرمول ها راجع به چی است و چی به چی است!

این که اسم بچه های رشته های علوم انسانی به این که از ریاضی چیزی سر درنمی آورند یا از آن فراری اند بد در رفته؛ بی دلیل نیست. من هم چیز زیادی از ریاضی نمی فهمم و علاقه ای هم به آن ندارم، ولی محاسبه ی یک کسر ساده و نگاه کردن به قیافه ی یک فرمول کسری برای تشخیص غلط بودن اش کار شاقی نیست، فقط کمی حوصله می خواهد؛ نه استعداد یا دانش ریاضی سطح بالا.

چند روز دیگر به بهانه ای یک ارائه برای بچه های مهندسی در یک کلاس رسمی با حضور استادشان دارم. دارم تلاش ام را می کنم که کار جالبی ارائه بدهم، بار سنگینی احساس می کنم، این ارائه برای ام جنبه ی حیثیتی پیدا کرده! فکر می کنم آبروی خودم، استادم که مرا فرستاده آن جا، و همه ی بچه های هم رشته ام –حتی نه در مقیاس جامعه شناسی، بلکه در مقیاس علوم اجتماعی و انسانی- در گرو یک ارائه ی خوب در آن جا است. می دانید که! آدم ها خیلی زود استریوتایپ می سازند! فکر می کنم یک ارائه ی بد در چنین موقعیتی آبروی همه ی «ما» را پیش «آن ها» می برد! درگوشی بگویم که وقتی که صرف مطالعه می کنم زیاد نیست، اما برای این ارائه و تسلط روی موضوع اش تا حالا بیش تر از درس های موظف ام وقت گذاشته ام. این هم یک جور بیماری روانی است دیگر.

پ.ن. چند سالی است که همیشه وقتی نقدی از کسی که سن اش یا تجربه اش از من بیش تر است به ذهن ام می رسد به فاصله ی کمی این هم به ذهن ام می آید که نکند من هم یک روز چنین کاری بکنم. حکایت پاراگراف اول در همین فکر فروبردم.

۲۶ آذر، ۱۳۸۹

افکار عمومی خاورمیانه در دست کیست؟

از خاطرات سفر حج امسال اش می گوید و این که چه طور حجاج دنیای اسلام شیفته احمدی نژاد بوده اند و با شگفتی از او به عنوان «مُعِزّ الاسلام» یاد می کرده اند و ایران را به خاطر داشتن او دارای موهبتی بزرگ می دانسته اند!! همین طور به دلیل داشتن نفت و انرژی هسته ای ایران را قدرتمند واوضاع مردم را «رو به راه» ارزیابی می کرده اند.

وقتی این ها را می گوید ناخودآگاه یاد اصطلاحی می افتم که می گویند: «بیرونش مردمو کشته، توش ما رو»!

از شوخی گذشته، این حکایت ها مرا در مورد چند نکته به دقت واداشت:

 یکم - مانورهای تبلیغاتی رئیس جمهور ایران در منطقه سخت تاثیرگذار بوده است.

دوم - مردم منطقه مثل سران شان فکر نمی کنند. شکافی بین رفتار سران و خواست مردم منطقه هست. مردم برای دولتمردان شان رفتار دیگری –جز آن چه می بینند- را می پسندند.

سوم- مردم منطقه –برعکس ایران- از تبلیغات رسانه های غربی و داخلی شان خسته و به آن ها بی اعتماد شده اند و ترجیح می دهند مستندهای مهیج و خون آلود پرس تی وی و بخش های خبری العالم و الکوثر را تماشا کنند تا از حقایق جهان (بخوانید ایران، امریکا، خاورمیانه) آگاه شوند. (نگاهی به صفحه ی اول سایت پرس تی وی نشان میدهد که اساسا کشورها مبنای طبقه ی بندی اخبار هستند، نه اهمیت اخبار یا موضوع آن ها!آن ها در لیست خبری خود به ترتیب ایران، عراق، امریکا، فلسطین، پاکستان، افغانستان، جهان و خاورمیانه را نشانده اند. العالم اولویت خبری خود را عراق ، فلسطین ، لبنان ، آفریقا و جمهوری اسلامی ایران می داند، الکوثر 360 میلیون عرب منطقه و جهان را رسما مخاطب خود تعریف کرده است.)

چهارم- مردم منطقه احتمالا شدیدا گوش شان بدهکار تبلیغات و رسانه های رسمی ج.ا است. این موضوع لابد پرداخت هزینه ی سنگین تهیه و پخش برنامه در شبکه های Press TV روی «سیزده»، العالم روی «پنج» و الکوثر روی «سه» فرکانس ماهواره ای  را توجیه می کند.

پنجم- رهاوردِ عینیِ محبوبیتِ ایران و دولتمردان اش در نزد افکار عمومی منطقه (و نه سران آن ها که حرف های درگوشی شان با «اجنبی ها» در ویکی لیکس فاش شد) برای ایران چه خواهد بود؟ سرمایه گذاری بر روی افکار عمومی خاورمیانه کجا و چگونه بازخواهد گشت؟ با توجه به ساخت سیاسی دولت های منطقه، «افکار عمومی» خاورمیانه و جهان عرب چگونه و با کدام قدرتی می توانند سیاست های منطقه ای یا جهانی را در قبال ایران تحت تاثیر قرار دهند؟ 

 پ.ن. ضمنا از این به بعد هر وقت اخبار محبوبیت رئیس جمهور را در کشورهای منطقه در روزنامه ها خواندید، با ناباوری آه نکشید! باور کنید. راوی ای که من نقل پاراگراف اول این پست را از او آورده ام، آشنا و «ثقه» است! از من بپذیرید که او مورد اعتمادتر از روزنامه ها و صدا و سیمای ملی است.

۲۰ آذر، ۱۳۸۹

آدمِ شریف

«شرافت» آیا چیزی بیش از بازی ندادن دیگران است؟

پ.ن. این روزها به نظرم باید خیلی چیزها را بازتعریف کنیم. برای تعریف خیلی چیزها هم ظاهرا باید به حداقل ها بسنده کنیم.

نیایش

خداوندا ما را محتاج کسانی نکن که زبان ما را نمی فهمند.



پ.ن1. می دانم که آدم هنرمند کسی است که بتواند با هر کسی به زبان خودش صحبت کند. به نظرم من چندان هنرمند نیستم.

پ.ن2. بیخود نبوده که حضرت موسی وقتی می خواسته برود به سر وقت فرعون و بقیه، برای شرح صدر خودش و فهمیده شدن حرف اش دعا می کند.

۱۸ آذر، ۱۳۸۹

دلتنگی

"دلتنگی" یعنی دل ات "چیزی" بخواهد که مطمئن باشی این نزدیکی ها نیست و امیدی هم به دسترسی به اش به این زودی ها (یا هیچ وقت) نباشد... هر چه تعداد این "چیزها" بیش تر باشد دل ات تنگ تر و تاریک تر و سیاه تر می شود...

۱۲ آذر، ۱۳۸۹

قاتل در مقام مظلوم

نکته ای که از یک مصاحبه با برادر لاله سحرخیزان و یک مصاحبه با خانواده ی یک مقتول دیگر (که قاتل و مقتول دو نوجوان بودند و الان اسم های شان را یادم نیست اما یک-دوسال پیش تلویزیون برنامه ی مفصلی درباره شان پخش کرد) متوجه شدم، رنجیدگی خانواده ی مقتولان از قرارگرفتن قاتل در مقام «مظلوم» بود، از این که عملکرد رسانه ها و کسانی که برای جلب رضایت اولیای دم واسطه شده بودند از قاتل چهره ی یک مظلوم بی گناه ساخته است و از خانواده ی مقتول که خواهان قصاص هستند چهره ی آدم های جانی، گناهکار، قصی القلب، سنگدل و بی رحم!

به نظرم اگر واقعا کسانی می خواهند جان قاتل ها را در این قضایا نجات بدهند، باید مشخصا خطاکاری قاتلان را تایید کنند و بعد دست به کار کسب رضایت بشوند، و اگر قرار است تلاش ها برای جلب رضایت اولیای دم رسانه ای بشود، به همان اندازه باید تاکید بر گناه بزرگ قاتل برجسته باشد. یادم هست که والدین  آن مقتول نوجوان یک بار تا پای رضایت دادن رفته بودند اما خودشان می گفتند که به خاطر همان عملکردها، قضیه ی تقاضای قصاص برای شان جنبه ی حیثیتی پیدا کرده و در نهایت نظرشان را برمی گردانند و قصاص می خواهند. آن ها نمی خواستند افراد بی دست و پایی به نظر بیایند یا قاتل فرزندشان را در اثر فعالیت های رسانه ای در جایگاهی ببینند که گویی گناه بزرگی مرتکب نشده و پاک و مظلوم است و مستحق مجازات نیست. اگر خودمان را جای خانواده ی مقتول بگذاریم می بینیم که در این تلاش های رسانه ای برای حلب رضایت، انگار همه دارند برای قاتل اشک می ریزند و خانواده ی مقتول در اشک ریختن برای مقتول شان تنها هستند!

شاید اصلا تا این حد رسانه ای شدن جلب رضایت اولیای دم قتل های جنجالی اگر واقعا هدف نجات جان یک آدم دیگر است، اصلا صلاح نباشد. گو این که به نظرم این روزها اعلام مخالفت با اعدام، مثل اعلام و ادعای خیلی چیزهای دیگر بیشتر یک «ژست» است، «نماد» اعلام مخالفت با چیزهای «دیگر» است، برای بعضی هم یک جور کارکرد «هویت یابی» دارد...

۱۰ آذر، ۱۳۸۹

آلودگی زیست محیطی!

وقتی از ملاقات آدم با ارزشی برمی گردم یا در مورد آدم با ارزشی یا کار چنین آدمی می خوانم، می بینم یا می شنوم؛ احساس می کنم در حضور این آدم ها، زنده بودن ام تنها باعث آلوده کردن محیط زیست است!

دو زن=یک مرد

قتل یک زن و به دار آویخته شدن زنی دیگر؛ حاصل تنوع طلبی یا هوس بازیِ (هر نام محترمانه یا غیرمحترمانه ی دیگری که می خواهید روی اش بگذارید) یک مرد!

خیلی دل ام می خواهد حالا احساس واقعی این مرد را بدانم.