زندگی سراسر معامله است:
بعضی به معامله های کوچک و کم سود، اما دائمی دل می بندند. بعضی اهل ریسک اند. و برخی اساساً قمارباز!
۰۸ فروردین، ۱۳۸۵
۰۵ فروردین، ۱۳۸۵
۲۹ اسفند، ۱۳۸۴
۲۶ اسفند، ۱۳۸۴
آب
- من آب می خواهم، تو نوشابه تعارفم می کنی؟ آب می خواهم، آب. میفهمی؟
پ.ن: مخاطبِ یادداشت هایی از این قبیل - که باز هم خواهم نوشت- و گاه راوی آن ها، گاهی خودم و گاه دیگری است (زبان حال دیگری است)، گاهی دوستی دور یا نزدیک است، مضمون اش گاه بازمانده ای از خاطره ای است در گذشته یا یادگاری برای آینده، گاه برای کسی است که خواننده ی دائمی این یادداشت ها است، یا رهگذر و یا حتی کسی که بی گمان هرگز گذارش به این جا نخواهد افتاد!
بازی با واژه ها و ضمیرها و زمان ها و افعال برای من جذاب است، این را پیش از این نیز در «سایه-روشن» آزموده ام. پس من به این سبک نوشتار تنها به چشم قالبی ادبی نگاه می کنم برای گفتن چیزهایی؛ چیزهایی به خودم یا به دیگری، یا چیزهایی که از زبان دیگری می نویسم خطاب به خودم یا دیگری...! با چنین ملغمه ی فکر نمی کنم کنجکاوی در زوایای زندگی خصوصی ام برای یافتن مرجع ضمیرها چندان اثربخش باشد!!
پ.پ.ن(!): پی نوشت از متن بیشتر شد!
پ.ن: مخاطبِ یادداشت هایی از این قبیل - که باز هم خواهم نوشت- و گاه راوی آن ها، گاهی خودم و گاه دیگری است (زبان حال دیگری است)، گاهی دوستی دور یا نزدیک است، مضمون اش گاه بازمانده ای از خاطره ای است در گذشته یا یادگاری برای آینده، گاه برای کسی است که خواننده ی دائمی این یادداشت ها است، یا رهگذر و یا حتی کسی که بی گمان هرگز گذارش به این جا نخواهد افتاد!
بازی با واژه ها و ضمیرها و زمان ها و افعال برای من جذاب است، این را پیش از این نیز در «سایه-روشن» آزموده ام. پس من به این سبک نوشتار تنها به چشم قالبی ادبی نگاه می کنم برای گفتن چیزهایی؛ چیزهایی به خودم یا به دیگری، یا چیزهایی که از زبان دیگری می نویسم خطاب به خودم یا دیگری...! با چنین ملغمه ی فکر نمی کنم کنجکاوی در زوایای زندگی خصوصی ام برای یافتن مرجع ضمیرها چندان اثربخش باشد!!
پ.پ.ن(!): پی نوشت از متن بیشتر شد!
تلخ ترین حقیقتِ تلخ
تلخی حقیقت گاه چنان کام را میآزارد که دروغ ترجيح مييابد!
گزارهي فوق خود حقيقتي از همان جنس است!
گزارهي فوق خود حقيقتي از همان جنس است!
۲۳ اسفند، ۱۳۸۴
مادرانه (1)
بعد از گذراندن یک بعدازظهر دلچسب با دو دوست جوان تر و پر شور و پر انرژی، به خانه برمی گردم. هفته نامه ی «سلامت» را که از آن معدود نشریات غیرزردی است که به سرعت خواننده گان زیادی پیدا کرده ورق می زنم. عنوان مقاله ی اصلیِ صفحه ی «کودکان»ِ این هفته را می خوانم: «بچه ها از جنگ چه می فهمند؟» با خودم می گویم:«این همه موضوع مربوط به کودکان هست، این چه مقاله ایه؟» و نخوانده می گذرم.
فردا صبح که می خواهم برگ های پراکنده ی هفته نامه را جمع کنم وتوی سبد روزنامه ها بگذارم چشمم دوباره می افتد به همان مقاله و تصویر کودکی که وحشت زده سرش را بین دو دستش گرفته... تازه حکمت آن مقاله را می فهمم: لابد از جنس هشدار است یا علاج واقعه قبل از وقوع! در مقدمه اش اشاره ای شده به جنگ ایران و عراق، و جنگ های اخیر در عراق و افغانستان... مخاطب این مقاله من ام آیا؟
...
نسل پدران و برادران من قربانی جنگ وتحریم ها شدند – و می شوند- و مادران و خواهرانم نیز به نوعی، و هم نسلانم نیز به نوعی دیگر، آیا نسل فرزندان ما نیز؟
فردا صبح که می خواهم برگ های پراکنده ی هفته نامه را جمع کنم وتوی سبد روزنامه ها بگذارم چشمم دوباره می افتد به همان مقاله و تصویر کودکی که وحشت زده سرش را بین دو دستش گرفته... تازه حکمت آن مقاله را می فهمم: لابد از جنس هشدار است یا علاج واقعه قبل از وقوع! در مقدمه اش اشاره ای شده به جنگ ایران و عراق، و جنگ های اخیر در عراق و افغانستان... مخاطب این مقاله من ام آیا؟
...
نسل پدران و برادران من قربانی جنگ وتحریم ها شدند – و می شوند- و مادران و خواهرانم نیز به نوعی، و هم نسلانم نیز به نوعی دیگر، آیا نسل فرزندان ما نیز؟
۱۹ اسفند، ۱۳۸۴
مُـــــــد
با پیروی از «مـُـد» ( در لباس یا عقیده، سبک حرف زدن یا حتی وبلاگ نوشتن(!) و هر چیز دیگر) چندان نمی توانم کنار بیایم، نه این که مخالف باشم یا لزوما از هر چیزی که در این قالب جای بگیرد خوشم نیاید، اما از دید من چند نکته در این مورد وجود دارد.
دائما در پی آخرین مد بودن و دویدن، تو را مضطرب می کند که مبادا عقب بیفتی! به عزت نفس ات لطمه می زند چون خودت را با چیزی تعریف میکنی که هیچ کنترلی بر آن نداری و کاملا خارج از تو و اراده ی تو است ( و البته انتظار داری دیگران هم با همین عنصر تو را تعریف کنند)، و این به نوبه ی خود تو را ازخودبیگانه می کند. و بالاخره این که فردیت و حس یگانگی ات را از تو می گیرد.
پ.ن1: منظورم از یگانگی، منحصر به فرد بودن یاuniqueness است! کدام کلمه بهتر معنی را تداعی می کند؟ تعبیر فارسی یا عربی یا انگلیسی اش؟! به نظرم می آید واژه ی فارسی اش از همه نارساتر است!
پ.ن2: البته ممکن است این حس یگانگی برای بعضی افراد چندان هم جذاب و شیرین نباشد! مثلا کسی که در همرنگی با جمع احساس امنیت و رضایت میکند.
دائما در پی آخرین مد بودن و دویدن، تو را مضطرب می کند که مبادا عقب بیفتی! به عزت نفس ات لطمه می زند چون خودت را با چیزی تعریف میکنی که هیچ کنترلی بر آن نداری و کاملا خارج از تو و اراده ی تو است ( و البته انتظار داری دیگران هم با همین عنصر تو را تعریف کنند)، و این به نوبه ی خود تو را ازخودبیگانه می کند. و بالاخره این که فردیت و حس یگانگی ات را از تو می گیرد.
پ.ن1: منظورم از یگانگی، منحصر به فرد بودن یاuniqueness است! کدام کلمه بهتر معنی را تداعی می کند؟ تعبیر فارسی یا عربی یا انگلیسی اش؟! به نظرم می آید واژه ی فارسی اش از همه نارساتر است!
پ.ن2: البته ممکن است این حس یگانگی برای بعضی افراد چندان هم جذاب و شیرین نباشد! مثلا کسی که در همرنگی با جمع احساس امنیت و رضایت میکند.
۱۷ اسفند، ۱۳۸۴
عدالت
جامعه ی ما یک جامعه ی مبتنی بر عدالت است:
آدم هایی که نمی دانند با آن ها که می دانند برابراند ( گاهی برابرتر اند)،
آدم هایی که کاری انجام نمی دهند با آن ها که کاری انجام می دهند برابر اند،
پس جامعه ی ما نظامی عادلانه دارد.
آدم هایی که نمی دانند با آن ها که می دانند برابراند ( گاهی برابرتر اند)،
آدم هایی که کاری انجام نمی دهند با آن ها که کاری انجام می دهند برابر اند،
پس جامعه ی ما نظامی عادلانه دارد.
درباره ی صورتک هایی که دیدم
۱۶ اسفند، ۱۳۸۴
گمشده
انگار چند صباحی بود که چیزی را گم کرده بودم، یا چند سالی؟ به قدمت یک عمر شاید! چه چیز را؟ بیش از همه چیز شاید خودم را.
و در این چند ماه انگار بازیافته بودم گمشده ام را. و حالا حداقل برای دو ماه در برزخ می مانم، و چه می دانم شاید برای یک سال دیگر، و شاید یک عمر! کسی چه می داند!
و در این چند ماه انگار بازیافته بودم گمشده ام را. و حالا حداقل برای دو ماه در برزخ می مانم، و چه می دانم شاید برای یک سال دیگر، و شاید یک عمر! کسی چه می داند!
سهل و البته ممتنع
به نظرم وبلاگ نوشتن هم از سنخ کارهای سهل و ممتنع است. این را بعد از چند ماهی که سه سال و اندی پیش نوشتن در وبلاگ را تجربه کردم متوجه شدم. شاید از همین رو است که علیرغم جذابیت وبلاگ برایم( هم به خاطر نفس نوشتن هم به خاطر وجه ژورنالیستی و رسانه ای اش) چندین بار از نوشتن در وبلاگ هایی که پیش ازاین ساخته ام دست کشیده ام. این بار هم نمی دانم چه قدر دوام خواهم آورد!
اشتراک در:
پستها (Atom)