۰۸ آبان، ۱۳۸۵

حکایتِ حیاتِ دانشگاهیِ ما

استاد با تأکید و استفهام و دلخوری می‌پرسد: «شما را چه می‌شود؟»

دل‌ام می‌خواهد شهامت این را داشتم که بپرسم: «استاد! شما و همکاران‌تان! شما را چه می‌شود؟»

۳ نظر:

ناشناس گفت...

با سلام
وبلاگ شما به وبلاگستان علوم اجتماعی ایران افزوده شد.

ناشناس گفت...

سلام. فقط یه راه برا فهمیدن هست این که خودت یه روز استاد بشی. در مورد آشتی جهان ها هم بستگی به جهانش باشه!

ناشناس گفت...

من مخالفم با اكرم. اگه حرف اكرم صحيح باشه. ما (مردان) هيچوقت زنان را درك نخواهيم كرد چون هرگز زن نمي شويم. ما هيچوقت كودكان را ... چون ديگر كودك ......... ما هيچوقت رئيس جمهور را چون .... ما هيچوقت استاد را نمي فهميم . چون هيچوقت مثل او نخواهيم شد. ما هيچوقت خود را چون هر لحظه نو مي شويم.