این آدمایی که از لحاظ حرفه ای بسیار موفق و برجسته هستند، در عین حال ادعا میکنند که همزمان در ابعاد دیگه ی زندگی شون هم به همون اندازه موفق و کاربیست هستند.
۰۶ اردیبهشت، ۱۳۹۲
ژانر
این آدمایی که از لحاظ حرفه ای بسیار موفق و برجسته هستند، در عین حال ادعا میکنند که همزمان در ابعاد دیگه ی زندگی شون هم به همون اندازه موفق و کاربیست هستند.
۰۲ اردیبهشت، ۱۳۹۲
۰۱ اردیبهشت، ۱۳۹۲
دریافت های دهه ی سی: لذت بردن یا بخشیدن
پیش از آن شاید درک مبهم و بی نام و نشانی داشتم... اما فقط در میانه ی دهه ی سی به ناگهان به این خودآگاهی رسیدم که لذت بخشیدن به دیگران، لذت می بخشد. و دریافتم که خیلی از بال بال زدن های مان برای لذت بخشیدن به دیگران است، برای لذت بخش شدن یا بودن برای کسی یا کسانی، و خیلی از ناکامی های مان از این است که لذت بخش نیستیم یا توان لذت بخشیدن نداریم یا الساعه کسی را برای لذت بخشیدن!
۲۵ فروردین، ۱۳۹۲
ژانر
این آدم هایی که اخیرا زیاد می بینی و در هر بحثی از «اخلاقی» بودن یا نبودن کنش های دیگران حرف می زنند.
اخیرا آلرژی پیدا کرده ام نسبت به کاربرد این واژه ی «اخلاقی». یک جور تداعی کننده ی ریاکاری است. کدام یک از ما است که در این روزگار با همان معیارهای ساده و دم دستی که تا حالا داشته ایم، رفتار غیراخلاقی ازش سر نزده باشد در همین روزها؟ همین روزها که داریم از اخلاق گرایی داد سخن میدهیم و سینه چاک می کنیم و برچسب می زنیم. همین روزها که اگر بخواهی تمام و کمال اخلاق گرا باشی نمیتوانی قدم از قدم برداری. همین روزها که وسوسه ها سرسخت ترین و اخلاق گراترین و خوشنام ترین آدم ها را هم به زمین می زند. پس شاید سنگ اول را بهتر باشد کسی بزند که تا کنون رفتار غیراخلاقی از او سر نزده است!
کاربرد کلمه «اخلاق» را حرام کرده ام بر خودم. تا وقتی که بتوانم ادعا کنم که میتوانم پشت صحنه ی گافمنی زندگی شخصی و حرفه ای ام را بی نگرانی از داغ ننگ بر دیگران آشکار کنم.
بازی در نیمه ی دوم
به سی که
می رسی حس خوشایندی از بلوغ، متمایز بودن و «کسی» بودن پیدا می کنی! لابد درست مثل
2-3 سالگی که خودت را از والدین ات متمایز یافتی و علم استقلال برداشتی، شیشه و
پوشک را کنار گذاشتی، قدم های محکم برداشتی، سری توی سرها درآوردی و خلاصه بزرگ
شدی!
به سی و
پنج که میرسی آن حس بلوغ رنگ می بازد، حالا چیزهای دیگری مهم می شود. کم کم از
خودت می پرسی «خب، چه کار کردی حالا؟ چه کار میخواهی بکنی؟ خب اصلا آخرش که چی؟».
بعد یا قبل اش به تن ات نگاه می کنی که دارد به ات می گوید به نیمه دوم بازی نزدیک
یا وارد شده ای! این هم وحشت انگیز است. دردهایی که گاه و بیگاه بر خلاف معمول به
سراغت می آید، چهره ات که گاهی چیزهایی توش می یابی که قبلا نبوده... این همه احساس
تحلیل رفتن به ات میدهد... احساس غم انگیزی است!
تغییر در الگوهای ازدواج و طلاق (2)
الان وقت ندارم آمار و شواهد در بیاورم. اما به نظرم پدیده های دیگری هم به طرز قابل توجهی دارند الگوهای ازدواج و طلاق را تغییر میدهند. یکی ازدواج مردان با زنان کم سن تر از خودشان که به نظرم اخیرا آماری منتشر شده بود که این ازدواج ها حدود 11% ازدواج ها را تشکیل میدهد که با توجه به هنجارهای پیشین جامعه ایرانی بسیار قابل ملاحظه است. اگر مشخصات دیگری از این زوج ها داشتیم میشد تحلیل جالب تری کرد، مثلا اختلاف طبقاتی یا درآمدی این زوج ها را با هم. مثلا آیا آن طور که گاهی تحلیل میشود مردان جوان تر به نیت دسترسی به منابع مالی زنان مسن تر و دستیابی به امنیت اقتصادی با این زنان ازدواج می کنند؟ یا این که فردگرایانه تر شدن ازدواج، این هنجارها را کمرنگ و کم اهمیت کرده است.
یک پدیده دیگر که به نظر می رسد به طور زیرپوستی و در فقدان هرگونه آمار در حال رشد است، پدیده ی چندهمسری است. این بیشتر در افواه و درگوشی شنیده میشود. ولی میتواند ناشی از افزایش تعداد زنان مطلقه و دختران مجرد باشد که هنجارهای مربوط به تک همسری را سست کرده است . به نظر می رسد در وضعیت نامتعادل جمعیت دو جنس در سن ازدواج، زنان و دختران به چندهمسری روی خوش نشان داده اند. پیامد این پدیده (خانواده های چندهمسر) چه خواهد بود؟
یک پدیده دیگر که به نظر می رسد به طور زیرپوستی و در فقدان هرگونه آمار در حال رشد است، پدیده ی چندهمسری است. این بیشتر در افواه و درگوشی شنیده میشود. ولی میتواند ناشی از افزایش تعداد زنان مطلقه و دختران مجرد باشد که هنجارهای مربوط به تک همسری را سست کرده است . به نظر می رسد در وضعیت نامتعادل جمعیت دو جنس در سن ازدواج، زنان و دختران به چندهمسری روی خوش نشان داده اند. پیامد این پدیده (خانواده های چندهمسر) چه خواهد بود؟
۱۹ فروردین، ۱۳۹۲
تغییر در الگوهای ازدواج و طلاق
پیش بینی میکنم در الگوهای ازدواج و طلاق تغییراتی رخ بدهد. تغییر در الگوهای ازدواج و طلاق برای زنان.
از یک سو پس از یک دوره رشد آمار طلاق، با افزایش آمار ازدواج های زنانِ «قبلا متأهل» مواجه خواهیم بود. به نظر می رسد وضعیت زنان پس از طلاق برای خودشان هم چندان دلچسب نیست، حتی اگر از لحاظ اقتصادی مستقل باشند. تنهایی و دشواری های ازدواج مجدد با وجود خیل عظیم دختران مجرد یکی از مشکلات آن هاست. همچنین اکنون با وجود آمار بالای بیکاری، و اشتغال بسیاری از زنان در مشاغل کم درآمد و کم منزلت، طلاق دست کم از این لحاظ عقلانی به نظر نمی رسد. بنابراین به صرف این که تابوی طلاق شکسته شده و افزایش آمار طلاق بیش از پیش این تابو را کمرنگ کرده است، طلاق و مطلقه ماندن گزینه مطلوبی برای زنان نخواهد بود، زیرا به لحاظ عملی و معیشتی این زنان در زندگی پس از طلاق دشواری های زیادی پیش رو دارند. این امر دو سناریو را محتمل می کند: یکی این که احتمالا با گذشت زمان و انباشت تجارب زنان مطلقه، اقبال به طلاق کم تر خواهد شد. دیگر این که ازدواج مجدد زنان مطلقه بیشتر خواهد شد. سناریو دوم البته نیازمند شکسته شدن تابوی دیگری است: تابوی ازدواج با زنان مطلقه. در صورتی که ازدواج مردان اعم از مردان قبلا ازدواج کرده و نکرده با زنان مطلقه از لحاظ عرفی بیش از گذشته پذیرفته شود، احتمالا میزان طلاق میتواند ثابت بماند یا بالاتر برود، همچنان که با میزان بالاتر ازدواج (به خصوص ازدواج زنان مطلقه) مواجه خواهیم بود. این اتفاقی است که در کشورهای دیگر هم تجربه شده است.
این الگوهای جدید، اگرچه خانواده های ناپایدارتر را به همراه خواهد آورد، اما احساس آزادی از قیدو بندهای سنتی در ازدواج را فراهم خواهد کرد.
• از اصطلاح «قبلا متأهل» استفاده کردم چون «مطلقه» مخصوص زنان است! اما من هم زنان و هم مردان مد نظرم بوده است.
از یک سو پس از یک دوره رشد آمار طلاق، با افزایش آمار ازدواج های زنانِ «قبلا متأهل» مواجه خواهیم بود. به نظر می رسد وضعیت زنان پس از طلاق برای خودشان هم چندان دلچسب نیست، حتی اگر از لحاظ اقتصادی مستقل باشند. تنهایی و دشواری های ازدواج مجدد با وجود خیل عظیم دختران مجرد یکی از مشکلات آن هاست. همچنین اکنون با وجود آمار بالای بیکاری، و اشتغال بسیاری از زنان در مشاغل کم درآمد و کم منزلت، طلاق دست کم از این لحاظ عقلانی به نظر نمی رسد. بنابراین به صرف این که تابوی طلاق شکسته شده و افزایش آمار طلاق بیش از پیش این تابو را کمرنگ کرده است، طلاق و مطلقه ماندن گزینه مطلوبی برای زنان نخواهد بود، زیرا به لحاظ عملی و معیشتی این زنان در زندگی پس از طلاق دشواری های زیادی پیش رو دارند. این امر دو سناریو را محتمل می کند: یکی این که احتمالا با گذشت زمان و انباشت تجارب زنان مطلقه، اقبال به طلاق کم تر خواهد شد. دیگر این که ازدواج مجدد زنان مطلقه بیشتر خواهد شد. سناریو دوم البته نیازمند شکسته شدن تابوی دیگری است: تابوی ازدواج با زنان مطلقه. در صورتی که ازدواج مردان اعم از مردان قبلا ازدواج کرده و نکرده با زنان مطلقه از لحاظ عرفی بیش از گذشته پذیرفته شود، احتمالا میزان طلاق میتواند ثابت بماند یا بالاتر برود، همچنان که با میزان بالاتر ازدواج (به خصوص ازدواج زنان مطلقه) مواجه خواهیم بود. این اتفاقی است که در کشورهای دیگر هم تجربه شده است.
این الگوهای جدید، اگرچه خانواده های ناپایدارتر را به همراه خواهد آورد، اما احساس آزادی از قیدو بندهای سنتی در ازدواج را فراهم خواهد کرد.
• از اصطلاح «قبلا متأهل» استفاده کردم چون «مطلقه» مخصوص زنان است! اما من هم زنان و هم مردان مد نظرم بوده است.
۱۶ فروردین، ۱۳۹۲
بچه داری به روایت باومن
در زمان ما، بچه ها، پیش از هر چیز، ابژه ای برای مصرف عاطفی هستند.
ابژه های مصرف در خدمت نیازها، امیال یا خواسته های مصرف کننده اند؛ بچه ها نیز همین طورند. بچه ها را برای شادی های حاصل از لذات والدین می خواهند، یعنی همان شادی هایی که امیدوارند بچه ها به وجودآورند- انواعی از شادی که هیچ ابژه ی مصرفی دیگری، هرقدر جدید و شیک، قادر به ایجاد آن ها نیست. [...]
وقتی پای ابژه های مصرف به میان می آید، رضایت خاطر مورد انتظار را با توجه به قیمت می سنجند؛ انسان به دنبال «ارزش در ازای پول» می گردد. بچه ها یکی از گران ترین چیزهایی هستند که مصرف کنندگان در تمام طول زندگی خود می خرند. بر اساس معیارهای کاملا پولی، هزینه بچه ها از هزینه ی یک اتومبیل مجلل آخرین مدل، یک سفر تفریحی دریایی به دور دنیا، و حتی یک خانه اعیانی بیشتر است. از این هم بدتر این که هزینه کلی در طی سال ها افزایش مییابد و مقدار آن را نمی توان پیشاپیش تعیین کرد یا با هر درجه ای از یقین تخمین زد. [...] بچه داشتن یا نداشتن مسلما مهم ترین و پردامنه ترین تصمیم و بنابراین، در عین حال اعصاب خردکن ترین و تنش زاترین تصمیمی است که در تمام طول زندگی خود می گیریم.
افزون بر این، همه هزینه های این کار پولی نیست و هزینه های غیرپولی را به هیچ وجه نمیتوان سنجید و محاسبه کرد. آن ها قابلیت ها و گرایش های آموخته شده ی ما در مقام عوامل عاقل را به مبارزه می طلبند. یعنی همان چیزی که همه ما بدان منظور تربیت شده ایم و سعی می کنیم باشیم. «به وجود آوردن خانواده» مثل این است که با کله به درون آبی بپریم که از عمق آن آگاه نیستیم. [...]
بچه داشتن یعنی مهم بودن بهروزی موجودی ضعیف تر و وابسته، که به رغم آسایش و راحتی خود آدم است. همواره باید به طور مداوم از استقلال ترجیحات خود چشم پوشی کرد: هر سال، هر روز. بچه داشتن ممکن است به معنای لزوم کاستن از آمال وآرزوهای حرفه ای، و «فدا کردن یک شغل» باشد. [...] از همه دردناک تر این که بچه داشتن یعنی قبول این وابستگی تقسیم کننده وفاداری به مدتی نامعلوم، یعنی ورود به تعهدی فسخ ناپذیر با پایانی نامعلوم که هیچ بندی مبنی بر «تا اطلاع ثانوی» به آن ضمیمه نشده ، نوعی تعهد که با بافت زندگی سیال مدرن همخوانی ندارد و اکثر مردم در اکثر اوقات در دیگر جلوه های زندگی خود مشتاقانه از آن دوری می کنند. آگاهی از چنین تعهدی ممکن است تجربه ای آسیب زا باشد. افسردگی پس از زایمان و بحران های زناشویی (زندگی مشترک) پس از تولد بچه، بماریهای خاص جامعه ی «سیال مدرن» هستند. [...]
شادی های پدر و مادر بودن، به تعبیری، در معامله ای کلی، با غم از خودگذشتگی و ترس از خطرهای ناشناخته همراه است.
محاسبه ی دقیق و مطمئن سود و زیان بچه داشتن، به طرز سرسختانه و ناراحت کننده ای دور از دسترس و احاطه ی والدین آینده باقی می ماند.
زیگمونت باومن، عشق سیال (صص 78-80)، نشر ققنوس، 1387 (چاپ نسخه اصلی: 2003)
۱۴ فروردین، ۱۳۹۲
گریز
داروی ضد افسردگی فقط غلظت غفلت را در خون آدم بالا می برد، غفلت از اندیشیدن به تهی بودن زندگی...
اشتراک در:
پستها (Atom)