۱۳ شهریور، ۱۳۸۶

مادر سپیــــــــــد

از این همه انرژی و شور و شوقی که از سطر سطر نوشته‌هاش می‌ترواد، به شدت لذت می‌برم، از این همه بوی زندگی و امید و روشنی که از کلمات‌اش لبریز می‌شود احساس به‌غایت خوشایندی به‌ام دست می‌دهد. به خودم نگاه می‌کنم که علی‌رغم این که دو سال اخیر احساس سرخوشی مداومی داشته‌ام، و نسبت به خیلی‌های دیگر و خیلی وقت‌های دیگر از گذران روزگار راضی و دلشاد بودم و روزهای پرامید و انرژی را گذرانده‌ام، اما در برابر او احساس حقارت می‌کنم.

او یک مادر است اما می‌توانم به جرأت بگویم با همه‌ی مادرهایی که تا حالا دیده‌ام فرق دارد. وبلاگ او فقط حرف‌های آدمی از سر وقت‌گذرانی، یا ضجه و مویه و شکایت و ناسزا به این و آن، یا انواع ژست و پزهای مختلف (اعم از جازدن خود در طبقه‌ی اجتماعی یا اقتصادی بالاتر و نمایش های خودپسندانه‌ی رایج و ...) نیست. او آدمی اهل عمل است و همین است که او را در میان ما متمایز می‌کند. داشتن سه فرزند که یکی نوزاد، یکی خردسال و یکی روشندل است او را بازنمی‌دارد از این که مدام در فکر برنامه‌ریزی برای این بچه‌ها، خصوصا فرزند روشندل و همکلاسی ها و هم‌مدرسه‌ای هاش باشد. حسن و همکلاسی‌هاش به نظرم لذتی که از کودکی و آموزش می‌برند از خیلی‌ از بچه‌های هم‌سن و سال‌شان بیش‌تر است. به مادر سپید جز ستایش و تبریک چیزی نمی‌توان گفت.

هیچ نظری موجود نیست: