۲۱ شهریور، ۱۳۸۶

بچه‌های مسؤول

فرض کنیم شیوه‌‌های تربیتیِ موجود را به سادگی به دو دسته‌ی شیوه‌ی تربیتی قدیم و جدید تقسیم کنیم و وجه تمایز آن‌ها را دراین بدانیم که شیوه‌ی جدید بیش از شیوه‌ی قدیم بر بذل توجه و احترام به شخص کودک، تلاش بی‌وقفه برای برآوردن نیازهای گوناگون‌اش و کمک بی‌دریغ برای شکوفایی قابلیت‌های‌اش تأکید دارد. تا این جا تبعاً شیوه‌ی جدید به نظر درخشان می‌رسد.

اما نکته‌ای هست که مدت‌ها است ذهن مرا به خود مشغول کرده: این که چرا بچه‌‌های متولد دو-سه دهه‌ی اخیر، عموماً زیاده‌خواه، پرتوقع، خودمحور، انحصارطلب، فاقد احساس مسؤولیت، و دچار احساس اشباع هستند به نحوی که اغلب هیچ‌چیز کاملاً شاد و راضی‌شان نمی‌کند .

فعلاً فکر می‌کنم عنصر مهمی که در شیوه‌ی تربیتی جدید از آن شدیداً غفلت شده مسؤولیت‌پذیری است. این شیوه هیچ توجه و تمرکز ویژه‌ای برای پرورش آدم‌های «مسؤول» نداشته است. فکر می‌کنم اگر همین محصولاتِ شیوه‌ی تربیتی جدید، دارای حس مسؤولیت‌پذیری هم بودند آدم‌هایی بسیار سنجیده‌تر، منطقی‌تر، متعادل‌تر و بالغ‌تری می‌شدند. آدم مسؤول نمی‌تواند یک دریافت‌کننده‌ی همیشه طلبکار کالا و خدمات باشد، آدم مسؤول اهل تأمل است چون باید جوانب هر امری را بسنجد؛ جوانب کنش‌های خودش را، جوانب رابطه‌های‌اش را و آن‌چه در این رابطه‌ها مبادله می‌شود. چنین آدمی بعید می‌دانم بتواند زیاده‌خواه، خودمحور و بی‌ملاحظه باشد، او نمی‌تواند همیشه ناخرسند و طلبکار باشد چون تأثیر عمل خود و مسؤولیت خودش را در قبال وضعیتی که در آن هست می‌بیند، مسؤول بودن این حس را به او می‌دهد که کنترل امور در دست او است و این احساسی است که انسان به آن نیاز دارد؛ دست کم برای مبارزه با ناکامی‌ها‌ی‌اش. داشتن احساس خرسندی در زندگی نیز نیازمند احساس کنترل و تسلط بر امور است.


پ.ن1: به‌نظرم چیزی که کار تربیت را مشکل و پیچیده می‌کند این است که در قبال بچه باید همزمان واکنشی نشان بدهی که هم مناسب امروز باشد و هم فردا،‌ آدمی بسازی که هم در کودکی و هم در بزرگسالی بتواند آدم متعادل، انعطاف‌پذیر و فعالی (از لحظاظ ذهنی و عملی) باشد. با این موضوع قبلا در پست دیگری (+) به ان اشاره کرده‌‌ام.

پ.ن2: روزی در جمعی از مادران جوان بودیم، حرف به موضوع لوس کردن بچه کشید. یکی گفت:«اصلا چه اشکالی داره بچه‌هامونو لوس کنیم؟ مگه ما چند تا بچه می‌خوایم داشته باشیم؟ چرا باید در برآورده کردن خواسته‌هاشون این‌قدر سختگیری کنیم؟» آن موقع از چنین تحلیل سطحی‌ای یکه خوردم، اما الان فکر می‌کنم این تز تربیتی خیلی‌ها بوده یا هست، و اتفاقاً معتقدم گره تربیت در شیوه‌ی تربیتی جدید همین جا است یا دست کم یکی از گره‌های بزرگش این‌جا است. و فکر می‌کنم داشتن چنین تحلیل و فرمولی، از یک نظر ، کار تربیت را برای آدم خیلی ساده می‌کند!‌ فرمول این است:«تو والد خوبی هستی «صرفاً» اگر بتوانی همه‌ یا اکثر خواسته‌های بچه‌ات را برآورده کنی». به همین سادگی به همین خوشمز‌‌گی!

پ.ن3: یادداشت فوق را دو ماه و اندی پیش نوشته‌ام.امروز یادداشتی از بهمن جلالی در همشهری‌آنلاین (+) دیدم که مضمون‌اش بی‌ارتباط با این یادداشت نیست. البته نه خیلی زیاد!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

در باره شیوه تربیتی گفتید.
اولین پرسشی که به ذهن میرسد این است که در این دوره هایی که یاد کردید اصلا شیوه ای هنجاری و منسجم برای تربیت وجود داشته است یا نه.
والدین ما خود اثیر چیزهایی بودند که هیچ چیز از آنها نمی دانستند. مثل انقلاب و جنگ.
ما که دیمی بزرگ شدیم.
اما بچه های دهه 70 به این دلیل که والدینشان از شور و مسئولیت انقلابی خسته شده بودند بی مسئولیتند.
والدینی که خود را فداشده دیدند نمی خواهند همین بلا سر فرزندانشان بیید.
این از نشانه های افراط و تفریط جامعه انقلابی است.