۰۳ اسفند، ۱۳۸۹

نسیم

مثل نسیمی که می وزد؛ سبک و سیال، می وزد و صورت را می نوازد، و موهای بید را در باد پریشان می کند... گاه می وزد و گاه آرام می گیرد، و دقیقا همین گاه به گاه بودن اش آن را «احساس کردنی» می کند، دلپذیر و فرحبخش اش می کند... مثل شبحی آزاد و رها از هر قیدی می آید و می رود و تو هرگز نمی هراسی که مثل تندبادی تو را اسیر خودش کند یا به بازی بگیرد و به این سو و آن سو بکشاند، و نمی هراسی که هر چیزی که متعلق به تو است با خود به هر کجا بخواهد ببرد و تو مجبور باشی با مشقت به دنبال اش بدوی برای بازپس گرفتن هر آن چه با خود برده است...درست مثل نسیم... نسیم را چه دوست دارم...

هیچ نظری موجود نیست: