تا به حال به این فکر کرده اید که فرایند «آموختن» چه فرایند هراس آوری است برای آدم؟! این را من بارها آزموده ام؛ وقتی به دلیلی بیرونی مجبور بوده ام ( یا انتخابگرانه خودم را مجبور کرده ام) مهارتی را یا مطلب و مبحثی را یادبگیرم. انگار بخواهی بار سنگینی را برداری و تردید داشته باشی که از پس این کار برمی آیی یا نه؟ انگار سخت بترسی از شکست،و انگار همیشه «عزم و اراده کردن برای آموختن» سخت ترین قسمت این فرایند باشد، و برداشتن اولین قدم ها برای آموختن نیز؛ یعنی وقتی هنوز به مهارت مورد نظر یا مطلبی که می خواسته ای یادبگیری مسلط نشده ای و هنوز کم و بیش گیجی! از این موقعیت ها خیلی وقت ها پیش می آید؛ یادگرفتن کار با یک وسیله ی جدید که پیچیدگی خاصی دارد یا با نمونه قبلی که با آن کار می کرده ای تفاوت های عمده ای داشته باشد، یادگرفتن یک نرم افزار تازه، یادگرفتن رانندگی، یادگرفتن استفاده از قابلیت ها و امکانات وسیله ای که پیش از آن تنها از معدودی از امکاناتش استفاده می کرده ای ( چون بلد نبودی بقیه اش را به کار بگیری!)
من فکر می کنم همین هراس بزرگِ نامرئی و نامحسوس خیلی وقت ها ما را از خیلی چیزها محروم می کند؛ خیلی چیزها که در دسترس مان هست اما شجاعت و جسارتِ «آموختنِ» روش کار یا کنار آمدن با آن ها را نداریم! شجاعت آموختن و آزمودن شیوه های جدید زندگی و فکر کردن را حتی.
اگر آدمی را دیدید که از قابلیت هایِ امکاناتی که در دسترس اش هست حداکثر بهره برداری را می کند شک نکنید که آدم شجاعی است!
«عزمِ آموختن» کردن، نیاز به انگیزه و نیاز به تغییری در «باور» ما نیز دارد. پیش از آن که آموختن را آغاز کنیم تحولی در «نگرش» ما رخ داده است. درست پیش از لحظه ای که اراده کنیم برای آموختن، بر هراسِ طبیعیِ انسانی و همیشگی مان از بر هم خوردن نظم و ثباتِ فکر و زندگی مان و بر وحشت روزمره مان از «دگرگونی» غلبه کرده ایم، این اتفاقِ بزرگ و البته فرخنده ای است، گو این که این همه محتاج جهادی است با خویشتن.
و بالاخره این که آموختن نیاز به اراده، پشتکار و پیگیری مجدانه دارد، پس آموختن «رنج» دارد، و غلبه بر «رنج آموختن» بخش دیگری از این هفت خوان است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر