۲۴ خرداد، ۱۳۸۵

برداشت 1
دیروز مراسم جشن آخر سال مهدکودکی بود که مدتی است دخترم را به آن جا می برم. مواجه شدن با آن همه بچه ی چهار- پنج ساله ی بامزه و شیطان و بازیگوش که فارغ از دلواپسی ها و ملاحظات دنیای بزرگ ترها، شعر می خواندند و نقش بازی می کردند تجربه تازه ای برایم بود! آن حجم عظیم معصومیت و بی ریایی به گریه ام انداخت! حس منحصر به فردی بود برایم...

برداشت 2
نگاه می کردم به بچه ها که با لباس های رنگارنگ و شاد، در طول دو- سه ساعت ما را سرگرم کردند و از خودم می پرسیدم: آیا این ها اند نسل بعدی قربانیان تحریم های اقتصادی و سیاسی؟

۳ نظر:

ناشناس گفت...

بله خدا کند شرمنده این نسل نشویم.

ناشناس گفت...

اتفاقا دیروز جشن کودکستان اروند هم برگزار شد و چه تفاهمی!

ناشناس گفت...

ندا جان! وافعا به كجا خواهيد كشيد سرانجام اين نسل آينده با اين وضعيت نابسامان ما.
نوشته هايت مانند هميشه برايم جالب و دوست داشتني بود.