برداشت 1
آدم ها همان جوری رانندگی می کنند که زندگی می کنند ( یا برعکس؟!)
به نظرم کنش ها و واکنش ها در رانندگی، و اندیشه و تحلیلی که هر راننده در پس این عمل و عکس العمل ها دارد می تواند مبنای خوبی برای مطالعات جامعه شناختی و روانشاختی روی جوامع، و افراد ( به صورت منفرد) باشد. مثلا همان طور که محققان از روی دستخط یا نحوه ی عطسه زدن یا حتی نحوه ی سیب گاز زدن به روحیات اشخاص پی برده اند به نظرم به نحو مبسوط تر و قابل اعتمادتری می شود از روی سبک رانندگی آدم ها به خلقیات شان پی برد. و ایضا اگر همین کار در مقیاس وسیعی انجام بشود احتمالا می شود یک جورهایی روحیات اجتماعی و ویژگی های عمومی مردم یک جامعه را با سبک رانندگی شان ربط داد!
برداشت 2
یکی از مطالبی که درباره کارکردهای منفی انحراف به تازگی از کتاب «درآمدی به جامعه» یادگرفتم و نه تنها خیلی برایم تامل برانگیز بود بلکه ذهنم را مدتی شدیدا درگیر کرد، این بود که: وقتی انحراف زیاد و گسترده می شود این تصور رواج می یابد که «همه همین جور اند» و این به سردرگمی درباره ی ارزش ها و هنجارها منجر می شود و تشخیص این امر که رفتار مورد انتظار چگونه است یا حتی این که چه چیز درست و چه غلط است برای مردم دشوار می شود. به نظرم شاخص ترین نمود این کارکرد منفی انحراف در همین فرهنگ رانندگی ما جلوه کرده است، گاهی حتی به نظر می رسد ارتکابِ کاری که قانوناً یا اخلاقاً باید مایه ی شرمساری باشد نه تنها شرم واحساس گناهی در فرد بر نمی انگیزد، بلکه حتی از جانب راننده ی متخلف به عنوان «زرنگی» هم شاید تعبیر نشود، بلکه به سادگی امری است بسیار معمول، و حتی کاملا خودکار، ملکه ی ذهن شده و خارج از سطح خودآگاهی راننده رخ می دهد. من حدس می زنم این اتفاقی است که خیلی جاها در زندگی روزمره ی اجتماعی ما می افتد اما در رانندگی به خاطر وضوح بیشتر هنجارهای رسمی آن - که ظاهرا هر کسی که گواهینامه دارد به صرف شرکت در آزمون و قبولی و اخذ گواهینامه تن به پذیرش آن داده است- راحت تر قابل مشاهده و تشخیص است.
برداشت 3
اخیرا دید خاصی نسبت به رانندگی پیدا کرده ام، به نظرم این فعالیت به ظاهر معمولی و روزمره می تواند عرصه ی مناسبی برای خودسازی و تمرین شکیبایی و مدارا باشد. و البته تجربه ام در این چند وقت نشان داد که کار ساده ای هم نیست! صبر، گذشت و مدارا با مردمی که گاهی آدم احساس می کند بدشان نمی آید زیر پا له ات کنند؛ خصوصا که خودت هم از جنس همان ها باشی و گاهی ته دل ات، بدت نیاید که حال کسی را بگیری و زیر پا له اش کنی! یا همه ی آن چه هر گز نداشته ای یا آن چه از دست داده ای یا حقت ات بوده و بهت نداده اند با پیشی گرفتن از کسی در خیابان به دست بیاوری. منظورم این است که «رانندگی» عرصه تخلیه ی همه این احساساتِ منفی انباشته شده می شود که گویا این (رانندگی) دم دست ترین راه برای آزادکردن آن ها است؛ هر چند نه لزوماً کم دردسرترین راه ها.
در این موردها باز هم خواهم نوشت.
۱ نظر:
ایران که میام بهم میگن روزای اول خیلی با احتیاط و قانونی رانندگی میکنی ولی هر چی اقامت ات طولانی تر میشه رانندگی ات ایرانی تر میشه !!!
مدتها پیش یه مقاله روانشناسی خوندم که میگفت انسانها بسیاری از جنبه های مخفی شخصیت شان را که به دلایل مختلف در روابط انسانی معمولی به دلایل اجتماعی و عرفی و قانونی ÷نهان میکنند در هنگام رانندگی آشکار میکنند.
ارسال یک نظر