۱۳ شهریور، ۱۳۸۵

فرقون یا گاری !؟

همسایه‌ی بغلی بنّایی دارد، فرقون خاک‌آلودی را (که قبلاً فقط عکس‌اش را دیده) به‌اش نشان می‌دهم و می‌گویم: «اگه گفتی این چیه؟»
- گاری
: نه! این گاری نیست، فرقونه، فرقون.
تقریباً با فریاد و ژستی قاطع می‌گوید: نـــــع، گاریه.
با چنان قاطعیت و سماجت و اطمینانی این را می‌گوید که جایی برای هرگونه چانه‌زنی و جدل در مورد ماهیت شی‌ء چرخ‌دار کنار کوچه نمی‌ماند و نمی‌یابم. احتمالاً خودآگاه یا ناخودآگاه قصدش هم همین بوده!
... و بعد به این فکر می‌کنم که این واکنش‌اش آیا بازتابی از خامی خردسالی است یا انعکاسی از خیره‌سری جاهلانه‌ی همه‌ی ما آدم‌ها وقتی پندارمان را از واقعیت بیان می‌کنیم؟

۴ نظر:

ناشناس گفت...

سلام. شما بذارید به حساب اعتماد به نفس بچه. آینده ی درخشانی در انتظارش هست

ناشناس گفت...

ندا جان ممنونم بابت لينك سپاس

ناشناس گفت...

ظاهرا از همان بچگی است که یاد می گیریم تصورات خود را عین واقعیت بدانیم. در حقیقت راه بحث و جدل را بر خود میبندیم.

ناشناس گفت...

اسمها فقط قراردادین میشه اونا رو عوض کرد مث داستان ملکه الیزابت مستور