۰۶ مهر، ۱۳۸۶

بوروکراسی ایرانی

روز اول مهر اتفاق خیلی بامزه‌ای در دانشکده افتاد که نمونه‌ی ناب بوروکراسی ایرانی بود.

قضیه از این قرار است که چنان که افتد ودانید در ماه رمضان شروع ساعات کار کارمندان به حدود هشت و نیم صبح منتقل شده است. در عین حال کلاس‌های صبح همچنان رأس هشت صبح برگزار می‌شود. طی مدتی که دانشکده تعطیلات تابستانی را می‌گذراند در تمام کلاس‌ها قفل شده بود، احتمالاً به این دلیل که اتفاق ناجوری توی خلوتی تعطیلات توی کلاس‌ها نیفتد! صبح روز اول مهر، حول و حوش ساعت هشت، دانشجویان و استادان در دانشکده حاضر شده بودند اما درهای کلاس‌ها بسته بود! و چنان که انتظار می‌رفت کلید به دست یکی از کارمندان بود که تبعاً –طبق قانون!- ساعت هشت و نیم تشریف مبارک‌اش را می‌آورد!

به نظرم این یک تصادف یا سهل‌انگاری ساده نبود، جوهر این اتفاق در بسیاری از مناسبات اداری خرد و کلان کشور به کرات تکرار می‌شود و اتفاقی هر روزه است. بازتاب این ناهماهنگی‌ها و بی‌برنامه‌گی‌های متعدد که انگار به خوی ثانویه‌ی ما تبدیل شده است خودش را نه تنها در امور روزمره‌ی ما نشان می‌دهد ( که اغلب به آن عادت کرده‌ایم یا ناچاریم عادت کنیم) بلکه وقتی آمارهای جهانی، رتبه‌بندی‌ها در حوزه‌های مختلف اقتصادی، علمی، صنعتی و ... منتشر می‌شود یا وقتی خبردار می‌شویم که یک فرصت‌ بزرگ بین‌المللی را از دست داده‌ایم خودش را به روشنی به رخ می‌کشد، آن هم نه فقط وقتی با کشورهای توسعه‌یافته مقایسه می‌شویم بلکه وقتی با کشورهای هم‌تراز خودمان در منطقه یا دنیا مقایسه می‌شویم، وقتی رتبه‌هایی همسایه‌ی عراق، جیبوتی، اتیوپی، سودان، افغانستان و نظایر آن در بسیاری از رتبه‌بندی‌های جهانی به دست می‌آوریم.


بعد التحریر: این کامنت هم تحلیل جالبی دارد که بی‌ارتباط با موضوع نیست. من خصوصاً از آن قسمتی که از ناپایداری محیطی و پذیرش تولرانس زمانی و کیفی و در نهایت اکتفا به حداقل‌ها صحبت کرده خوشم آمد.


۱ نظر:

ناشناس گفت...

تحلیل جالبی بود و نمونه کوچکی از وضعیت موجود ,اما مساله این است ما کی خودمون رو باید اصلاح کنیم و اینکه
آیا زمان اینکار رو رایگان برای ما انجام می ده!!!!!!!!!؟