می گویند زمانی ملای مکتب داری در روستایی دورافتاده مسؤول آموزش سواد و حساب و کتاب به مردم روستا بود و از همین رو برای خودش حرمت و اعتباری داشت. اما روزی اتفاقی افتاد که ورق برگشت. معلمی از شهر فرستاده شده بود تا آموزش به شیوه ی نوین را برای مردم روستا به ارمغان آورد. ملای مکتب دار که همه چیزش را برباد رفته می دید دست به توطئه ای زد. او مردم ده را جمع کرد و از آن ها خواست شهادت بدهند که کدام یک از این دو ( معلم شهری و ملا) سوادشان بیشتر است. از معلم خواست که بر روی دیوار کلمه ی «مار» را با زغال بنویسد، معلم نوشت: «مار». سپس خودش زغال را به دست گرفت و رشته ی پیچ در پیچ و قطوری روی دیوار ترسیم کرد، بعد رو به حضار کرد و پرسید: «کدامیک از ما مار را درست نوشته ایم؟». روستاییان ساده دل همگی با هم به تصویری که ملا کشیده بودند اشاره کردند و او را برنده ی این کارزار حیثیتی اعلام کردند.
پی نوشت1: تعریف کردن این مثل هیچ ربطی به این قضیه نداشت که ترفندهای تبلیغاتی دولت جدید و حامیانش -پیش و پس از به قدرت رسیدن- بدجوری مرا یاد این مثل می اندازد. هرگونه تشابه اسمی یا غیر اسمی تصادفی است!
پی نوشت2: حال معلم مذکور در وضعیتِ پیش آمده احتمالا بسیار دیدنی بوده است.
پی نوشت3: کنجکاوی ام را در مورد سرنوشت معلم مزبور نمی توانم پنهان کنم. اصولا از دید من خیلی از این تمثیل هایی که ما داریم ناقص اند، اتفاقا اصل ماجرا بعد از این واقعه باید اتفاق افتاده باشد. یا دست کم الان برای ما مهم این است که بدانیم معلم بخت برگشته دست به چه اقدامی زده است، شاید برای وضعیت فعلی هم راهگشا باشد! البته فقط شاید.
پی نوشتِ پی نوشت3: احتمالا راوی این مثل، با سبک نویسندگان مدرن آشنایی داشته و قصد داشته خواننده گان خود ادامه داستان را در ذهن شان بنویسند.
۱ نظر:
در طول یک سال گذشته بارها به یاد این داستان زیبا افتاده بودم.
ارسال یک نظر