۰۲ مرداد، ۱۳۸۷

جامه ی بزرگان


یک موضوعِ همیشه شگفت انگیز در جامعه شناسی برای من این بوده (و هنوز هست) که چه طور چند نفر آدم محدود می توانند افکاری تولید کنند که سالیان سال منبع الهام و منشاء تولیدات فکری ده ها نظریه پرداز با گرایش های مختلف باشد؟ ردپای مارکس، دورکیم و وبر را (شاید بیش از بقیه) تقریبا هرجایی که در جامعه شناسی پا می گذارم می بینم. یعنی هر فکر و نظریه و مفهوم جدیدی یک جوری با اندیشه های همین آدم ها مرتبط است. البته فکر می کنم در همه ی رشته های علوم انسانی همین اتفاق می افتد. این موضوع برای ام کمی عجیب است و فکر می کنم سوالی است که باید یک جایی مثلا توی کتاب های فلسفه علم یا هرجایی که راجع به ساختار تولید علم انسانی یا تفکر فلسفی چیزی هست؛ پاسخ اش باشد.
به این آدم ها تا حالا جز به چشم اَبَرانسان، نابغه یا چیزی شبیه این و با نگاهی آمیخته به حیرت و تحسین نگاه نکرده ام. یک سوال کودکانه برای ام این است که مغز این ها با مغز بقیه آدم هایی که پس از آن ها آمده اند چه فرقی داشته؟! و چرا کسی نتوانسته چیزی یکسره نو و متمایز از آن چه این ها گفته اند تولید کند؟

هیچ نظری موجود نیست: