گفتم که: کمی نگران ام. نمی خواهم به دخترک فشار بیاورم برای انجام کاری که دوست ندارد، ولو این که به نظرم به صلاح خودش و آینده اش باشد. در عین حال نگران ام که یک روزی شاکی بشود که چرا با فشار وادارش نکرده ام چیزی را که در آینده به کارش می آمده یا میتوانسته مفید باشد، بیاموزد یا انجام بدهد...
گفت: "جریان طبیعی تغییرات انتظارات نقش نسلی این نتیجه را به دنبال خواهد داشت. فقط آدم های کم هوش با وابستگی شدید عاطفی ممکن است در این مورد به پدر و مادرشان رحم کنند."
چه آرامشی پیدا کردم با شنیدن این حرف. اگرچه می دانم که این حرف را نباید دستاویز و توجیه گر بی مسوولیتی بکنیم، اما گاهی به یادآوردن اش بد نیست برای این که از رؤیا یا فشار هنجاری super mom بودن رها شویم...
گفت: "جریان طبیعی تغییرات انتظارات نقش نسلی این نتیجه را به دنبال خواهد داشت. فقط آدم های کم هوش با وابستگی شدید عاطفی ممکن است در این مورد به پدر و مادرشان رحم کنند."
چه آرامشی پیدا کردم با شنیدن این حرف. اگرچه می دانم که این حرف را نباید دستاویز و توجیه گر بی مسوولیتی بکنیم، اما گاهی به یادآوردن اش بد نیست برای این که از رؤیا یا فشار هنجاری super mom بودن رها شویم...
۱ نظر:
ای کاش آدمها فقط به حرف اکتفا نمیکردند و هر کسی از ظن خود یار دیگران نمیشد (قضاوتهای مخصوص جنس وطنی یا شاید همه آدمها ) چون علاوه بر شعر بالا هیچکس بدرستی از دل کسی خبر نداره چه حقیقی و چه مجازی ...
ارسال یک نظر