۲۰ مرداد، ۱۳۸۵

موهبت

در اوضاعی که درباره ی یک موضوع کم و بیش مهم و درگیر کننده، با کلی اطلاعات منفی از اطراف و اکناف بمباران می شوی که تأثیرات منفی بر احساسات ات (و احتمالاً جهت گیری هات) دارد؛ نگاه کردن به قفسه ی کتاب های عزیزی، و تصادفاً برخوردن به آدمی/ کتابی که درباره ی موضوع موردنظر به ات کلی اطلاعات و ضمناً مقادیر معتنابهی انرژی مثبت بدهد موهبت بزرگی است! جرعه جرعه می نوشم اش که خوب در جان ام نفوذ کند و در این چله ی تابستان دل و جگرم حال بیاید!
روح پدرت شاد خانم لیندا آستین! چه به موقع سررسیدی!

هیچ نظری موجود نیست: