۱۸ مهر، ۱۳۹۰

امنیت

مشغله اش زیاد است و به ندرت فرصتی پیش می آید که گپی بزنیم. فرصت های پیش آمده هم اغلب بنا به ضرورت کاری است. با این حال همان گفت گوهای گهگاهی، حس خوبی به ام می دهد. عینیت گرایی و دوری اش از بازی با مخاطب، تمرکزش بر مسأله و موضوع اصلی، عملگرایی و معطوف بودن نظرش به هدف نه حواشی مربوط و نامربوط، ذهن فعال و خلاق و تحلیل گرش، برخوردهای کاملا منطقی و محترمانه اش، و صبر و حوصله ی رشک برانگیزش او را از خیلی ها متمایز می کند. اگرچه سوء تفاهم در ذات زبان خانه دارد، اما با چنین کسی خیلی کم نگران سوء تفاهم ام. او به دقت تلاش می کند زبان مخاطب های متنوع اش را درک کند و با منطق خودش اما به زبان آن ها با ایشان گفت و گو کند. با او نگران برخوردهای شخصی و بی قاعده نیستم، نگران تهدید و سوء استفاده نیستم. میدانم و درک می کنم که موقعیت اش ممکن است گاهی اقتضا کند که رابطه ها و برخوردها را مهندسی کند تا رشته ی کار از دست اش خارج نشود، تا بتواند شرایط سختی که در آن هست و انتظارات گسترده و فزاینده ای که از هر سو با آن روبرو است کنترل و مدیریت کند، با این حال به دلیل غلبه ی اصول گرایی و منطقی بودن در منش اش، صداقت و اعتمادپذیری اش را بیش از افرادی در موقعیت مشابه می بینم.

کار کردن در کنار چنین افرادی به آدم احساس امنیت می دهد. وجودشان در این وانفسا موهبتی است... خصوصا که در موقعیتی چیده شده باشند که قرار باشد منشأ اثری باشند...

هیچ نظری موجود نیست: