۰۶ آبان، ۱۳۹۰

با قابليت هاي حرفه اي بالا، م‍ؤدب و خوش برخورد، محترم و فروتن است. در موضوعي كه خودش را درگير مي كند، پشتكار، جديت و تمركز دارد، و تا تسلط كافي به دست نياورد كوتاه نمي آيد. از مسلط حرف زدن اش درباره ي موضوع كارش لذت مي برم. بيش از توان اش كار قبول نمي كند و محترمانه «نه» مي گويد. اين باعث مي شود كاري با كيفيت ارائه بدهد و اعتبار خودش را حفظ كند. با اين كه زياد نمي بينم اش اما هر بار كه مي بينم اش از انرژي و خوش رويي كه به چهره و صداي اش رنگي متفاوت داده انرژي مي گيرم. نه كم رو و ساكت است، و نه تا آشنايي را مي بيند شروع به نق زدن مي كند. همتاهاش كه اين دور و بر مي بينم بالاخره يكي از اين دو تا هستند! او نيست اما مثل هيچ كدام شان. همان طور كه پوشش اش در محيط رسمي كمي متفاوت از بقيه است: تركيبي زيبا، موقر، خاص و قابل احترام از تمايزخواهي و هنجارپذيري.

با هيجان براي ام از تجربه اش مي گويد از نقد و بحث آكادميك با استادش، و از اعتقادش به اين كه همين بحث و جدل، محيط و اجتماع علمي را پويا مي كند. انگار خيلي محترمانه به سكون و سكوت انتقاد مي كند. با لبخند اشاره مي كند كه آدم ها لابد به خاطر اين كه «باز چشم شون تو چشم هم ميفته» توي بعضي محيط هاي آكادميك انتقاد نمي كنند. توضيح ميدهم كه البته اين تنها دليل اش نيست! گاهي برخوردهاي شخصي و غيرآكادميك با نقد، و هزينه هاي بالاي انتقاد، و گاهي نگراني از سوء برداشت هايي كه منتقد را شخصي خودشيفته يا خودبزرگ بين نشان ميدهد و حساسيت و واكنش برمي انگيزد، باعث مي شود افراد در محيط آكادميك، محافظه كاري پيشه مي كنند...


فقط حيف كه اين دختر دوست داشتني و باارزش هم دارد مي رود... حيف از اين كه ما از دست اش مي دهيم...

هیچ نظری موجود نیست: