۱۵ اردیبهشت، ۱۳۹۰

دانای کل به مثابه ی "خدا"


پارسال وقتی اولین بار توی گوگل ریدر -به نظرم- دیدم که کسانی را برای Follow کردن به ام پیشنهاد کرد، برای لحظاتی سخت شگفت زده شدم: گوگل دیگر از کجا می داند من این آدم ها را می شناسم!! با کمی کنجکاوی متوجه شدم قضیه از چه قرار است. اگرچه من زیاد اهل رفت و آمد و فعالیت توی شبکه ها و سایت های تعاملی نیستم اما حالا هر روز با انواع و اقسام این جور پیشنهادها مواجه می شوم: توی فیسبوک و حتی توی آگهی های متنی گوگل که توی صفحه ی جیمیل و سرچ گوگل می بینم. کم کم حال ام دارد به هم می خورد از این وضعیت. احساس می کنم کسی تمام وقت مرا زیر نظر دارد، کسی می خواهد کنترل ام کند، دست ام را بکشد و هی بگوید: «این کارو بکن، اون کارو بکن، اینو بخون، اونو ببین، اینو اَد کن، با این دوست شو، .و ... »، وقتی توی خودم هستم و نقشه ای دارم برای خواندن یا دیدن کسی، او هی وسط فکر کردن ام می پرد، تمرکزم را به هم می زند، فکرم را منحرف می کند، می خواهد به جای من فکر کند و تفکرات اش را به خوردم بدهد... آرام آرام انگار غول هایی مثل گوگل، فیسبوک، و بقیه سایت های پررجوع تعاملی و مرورگرهای ما، «دانای کل» می شوند، خدا می شوند! آن ها همه چیز را درمورد ما میدانند: کی هستیم، چه کار می کنیم، چی دوست داریم، چه می خوانیم، کجا می رویم، چی می خوریم، با کی دوست هستیم، کی ها با دوستان ما دوست هستند، دنبال چی و کی می گردیم و ... . پرونده ی اعمال ما در دست آن ها است! توی همین آگهی های متنی، گاهی آن ها لایه هایی از خودِ ما را به ما نشان می دهند که در خودآگاه مان نیست!

حالا خوشبختانه در آن طرف دنیا حریم خصوصی آدم ها حرمتی دارد. نگاهی به سیاست حریم خصوصی گوگل انداختم، ظاهرا بعضی چیزها قابل کنترل و سفارشی کردن است. توضیحات متنی و ویدیویی مختلفی در مورد مکانیزم گردآوری و کاربرد اطلاعات کاربران در گوگل وجود دارد که می توان خواند و دست کم آگاهانه خود را به کف با کفایت گوگل سپرد! و البته با تغییر بعضی گزینه های پیش فرض، آن را به صورت نسبتا قابل تحمل تری درآورد! مثلا با انتخاب opt out تبلیغات مبتنی بر  علایق شما (interest-based advertising) غیرفعال می شود. من از این گزینه خوش ام آمد. اگرچه ممکن است تبلیغات مبتنی بر علاقه ی کاربر در google ads برای بعضی کاربران جالب باشد، اما برای من دیگر خوشایند نیست. چون به نظرم می رسد یک «دانای کل» پشت سرم نشسته و هر چی روی صفحه ی مانیتور من ظاهر می شود زیر نظر دارد و ضمنا مرتب دست اش را می آورد جلو، با انگشت روی مانیتور به چیزی اشاره می کند و به ام دستور می دهد: «رو این کلیک کن، جالبه ها!». او می خواهد وقتی را که من جلوی این صفحه ی جادویی می گذرانم «آن طور که او دوست دارد» صرف کنم! این جوری احساس مسلوب الاراده و اختیار شدن به ام دست می دهد...

***
این پست به علت اختلال در سرویس بلاگر و حذف آن، در 2011.8.7 مجددا منتشر شد.

هیچ نظری موجود نیست: