۱۴ شهریور، ۱۳۹۰

خط کش

اگر بخواهیم میزان اخلاق گرایی یک سیستم را بسنجیم، به نظرم بد نیست اگر عدالت را به عنوان یک ارزش بنیادین اخلاقی فرض کنیم، و بعد ببینیم این سیستم چه قدر حقوق فرودستان را در برابر فرادستان رعایت می کند. (چشم بسته غیب گفتم؟! )

حالا اگر بخواهیم یک سنجه ای برای اندازه گیری میزان اخلاق گرایی آدم ها درست کنیم، باید بتواند میزان حساسیت به/ و رعایت حقوق فرودستان را وقتی شخص در حالت فرادست قرار دارد اندازه بگیرد. وقتی رابطه ی قدرت نابرابر است، وقتی شخص فرادست، قدرت و کنترل بر منابعی را در دست دارد که فرودست از آن محروم است، سلامت نفس و اخلاق گرایی آدم ها در رعایت حقوق مادی و معنوی فرودست متجلی می شود. وگرنه هر فرودستی به قاعده ی ابتدایی و غریزی صیانت نفس و حفظ ذات، ناگزیر از مراعات فرادست اش است، و بنابراین مراعات او، برای اش یک فضیلت محسوب نمی شود.

گاهی که نگاه می کنم می بینم، ناخودآگاه، در یک موقعیت هایی، به طرز اتوماتیک، حقوق و احترامی که برای فرادست ام قایل می شوم از فرودست ام دریغ کرده ام. این وضعیت چنان در جامعه ساری و جاری است که علیرغم این که همیشه به خودم نهیب زده ام که حساسیت ام را -در هر شرایط سخت و پرمشغله ای که دارم- نسبت به این قضیه حفظ کنم، اما گاهی اصلا متوجه رخ دادن اش نشده ام...

هیچ نظری موجود نیست: