۲۰ شهریور، ۱۳۹۰

مفهوم تنهایی


این روزها همه از تنهایی می نالند: جوان ها، میانسالان و سالمندان؛ توی همه ی فضاها، دنیای آنلاین  و آفلاین... . تنهایی اصلا یعنی چه؟ هر کدام از این آدم های نالان را که نگاه می کنی، دور و برشان پر از آدم است: خانواده، خویشاوندان، والدین، فرزندان، دوستان، همکاران و ... . آن ها با این آدم ها هر روز یا به تناوب تعامل دارند، می گویند و می خندد، کار و شادی وتفریح می کنند و الخ. با این حال همه از حس مشترکی حرف می زنند که آن را «تنهایی» می نامند. چگونه می شود که کسی دور و برت باشد و خود را تنها بیابی؟

در یک تعریف شاید بشود گفت «تنهایی» یعنی تو چیزهایی داشته باشی که به دلیلی امکان سهیم شدن (share کردن) شان با آنان که در اطراف ات هستند، وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر اطرافیان ات علاقه به/ یا آشنایی با آن چه تو میلِ به اشتراک گذاشتن شان را داری، نداشته باشند.
در زمانه ای که جامعه رو به متکثر شدن پیش می رود، سبک های زندگی و جهان بینی ها به سرعت تنوع می یابند. همچنین تحرک جغرافیایی و به ویژه تحرک اجتماعی درون نسلی و بین نسلی در جامعه ی در حال گذار چنان با سرعت رخ می دهد که به نظر می رسد احتمال این که آدم ها در چارچوب آشنایی های سنتی مبتنی بر خون یا مجاورت فیزیکی، کسی را به راحتی در اطراف خود، برای share کردن ایده ها و عقاید، خاطرات، هیجانات مثبت و منفی، تجربه های لذت و رنج و ...، نیابند فزونی می گیرد. در واقع فرایند متحول شدن آدم ها چنان سریع رخ می دهد، و افزایش تنوع در دیدگاه ها، رفتارها، تجارب و مطلوبیت ها منجر به کاهش مشترکات، و واگرایی می شود. بدین ترتیب آدم های سابقاً آشنا، غریبه می شوند. احساس تنهایی محصول این غریبگی نوبنیاد است.

با این حال امکان های تازه ای که جامعه ی جدید و متکثر برای افراد فراهم می آورد، فرصت تحرک جغرافیایی و اجتماعی که این جامعه به افراد عرضه می کند، امکان پیوندهای تازه مبتنی بر ایده ها و علایق مشترک را پدید می آورد. باید منتظر ماند و دید که آیا این امکان ها خواهند توانست بر احساس تنهایی غلبه کنند یا نه...

پ.ن. گاهی به نظرم این جور ایده ها که این جا طرح می کنم، جای فکر و شرح و بسط بیش تری دارند. می دانم. می شود کمی بیشتر فکر و تأمل کرد، یا حتی کمی حول و حوش موضوع مطالعه کرد و به غنای تئوریک این ایده ها افزود (بعضی ها ظاهرا چنین می کنند). با این وجود من قصد ندارم چنین کاری بکنم. وبلاگ برای من بیش تر جای «طرح ایده ها» است و ارزش صرف وقت زیاد ندارد (به نظرم همین الان هم کمی زیادی وقت صرف اش می کنم). این نوشته ها را یک بار می نویسم، و همان موقع، یا چند روز بعد، معمولا پس از یک بار ویرایش و تکمیل، پابلیش می کنم. این جا هدف ام بیشتر به اشتراک گذاشتن ایده ها است، ایده هایی که شاید بعدا خودم/دیگری بسط بدهم/بدهدش، ایده هایی که به نظرم کم تر تکراری باشد. به نظرم ثبت نکردن و منتظر ماندن برای تکمیل این ایده ها به تر از این جور کوتاه و موجز نوشتن شان نباشد. برای من یک کارکرد مهم وبلاگ، به دام انداختن ایده هایی است که روزانه مثل برق به ذهن می آیند و می روند، بی این که زمانی برای تأمل و تدقیق زیاد برای شان داشته باشم.

مرتبط: نیاز به share کردن

هیچ نظری موجود نیست: