انگار نوشتن گزارش تحقیق یا مقاله مثل نقاشی کردن است: وقتی با قلم مو جایی روی بوم را رنگ می زنی، جزئیات را تکمیل می کنی، باید هی بروی عقب، از بوم فاصله بگیری و کل تصویر را با هم ببینی. حالا نوشتن هم همین طور است. مرتب باید حواس ات باشد که ربط جزئیات با کل چیست، چیزی که در کل و از ابتدا دنبال اش بوده ای چه بوده. هر آن این خطر هست که آن قدر در جزئیات غرق بشوی که یادت برود پیوند این جزئیات با کلیت کار و هدف آن چه بوده، هدف را گم یا فراموش بکنی. بنابراین هر از چندی باید فاصله بگیری و از خودت بپرسی آیا اصلا این قدر پرداختن به جزئیات خاص (از لحاظ حجم فیزیکی و زمان) لازم یا اصلا ممکن یا حتی مطلوب است یا نه؟ آیا نسبت جزئیات را به هم و به کل رعایت کرده ای؟ به چیزی خیلی زیاد و به چیز دیگری خیلی کم نپرداخته ای؟ و ...
... شاید خیلی چیزها در زندگی همین جوری باشد... شاید کل زندگی...
۱ نظر:
من بهش می گم "پختن"عین آشپزی می مونه هر کدوم از اجزا قشنگ باید جابیفته!
ارسال یک نظر