۰۱ اردیبهشت، ۱۳۹۰

دعا

همین طور که قدم می زدیم، لحظه ای ایستاد، آرام و به تلخی به ام نگاه کرد و گفت: «از خدا می خوام تو این عمر باقی مونده م بهم کمک کنه، به هر کس سلام می کنم سلامم بی طمع باشه». جوان تر از آن است که دعای اش با چنان جمله ای شروع بشود، بنابراین چند ثانیه طول کشید تا حرف اش را توی ذهن ام تحلیل کنم. وقتی هضم اش کردم، او دور شده بود... جملات اش خیلی به فکر فروبردم. دعای قشنگی بود. بیان دیگری بود از آن چه گاهی دفعتا به آن فکر می کنم: این که چگونه منفعت طلبی و مادی گرایی تمام مناسبات و تعاملات کوتاه و بلندمدت ما را تحت تأثیر و کنترل خودش قرار داده است. طرفِ مقابلِ هر تعاملی ارزش «فی نفسه» ندارد، همیشه به اندازه ی «کار»ی که می تواند برای ات بکند ارزش صرف وقت، هزینه، انرژی و توجه دارد. طرف مقابل (و پتانسیل اش) همیشه مثل یک کالا قیمت گذاری و ارزیابی می شود ، و بدین ترتیب کیفیت ها به کمیت های قابل مبادله بدل می شوند. این احتمالا همان رهاورد منفی جایگزینی پول به جای دیگر معیارهای ارزش¬گذاری، و نشانگر تأثیر فزاینده ی این فرایند در دگرگون کردن بنیادین روابط اجتماعی است که زیمل در «فلسفه پول» به آن اشاره کرده است. اغلب خودآگاه نیستیم که چگونه کمیت و کیفیت روابط اجتماعی مان را ارزش های مادی (نه لزوما به شکل عینی و کاملا محسوس اش) تعیین می کند.

هیچ نظری موجود نیست: