مهمانی کوچکی بود، نه عروسی، اما به بهانه ای برای نوعروس و دامادی. میزبانان چنان سرگرم و درگیر تشریفات و تزئینات مراسم و ثبت و ضبط دقیق وقایع بودند که بعضی جزئیات پذیرایی گاهی فراموش می شد! صدای موزیک وقتی همه نشسته بودند چنان بلند بود که مهمانان خویشاوندی که پس از مدتی به هم رسیده بودند به سختی صدای هم را می شنیدند...
به این فکر می کردم که مناسک گرایی ما ایرانیان به کجا می رود؟ مدت ها است اصالت یافتن مناسک و تشریفات در میان ما، و توسعه یافتن روزافزون ابعاد و تشریفات مناسک قدیمی توجه ام را جلب کرده، حالا ابعاد جدیدی از آن را دارم می بینم: حواشی چنان پررنگ دارد می شود که متن رنگ می بازد! اگر پیش تر پذیرایی منظم و بی نقص از مهمان نشانه ی تعظیم، تکریم، احترام و محبت میزبان نسبت به مهمان بود، اینک اهمیت ثانوی دارد. و اگر مهمانی و مراسم بهانه ای برای معاشرت و دید و بازدید بود، حالا «تظاهر به شادمانی» و «نمایش تفاخرآمیز اشیا و متعلقات آدم ها» کارکرد اصلی بسیاری از این مراسم تلقی می شود. این طوری است که به نظرم می رسد روز به روز حجمِ فرم نسبت به محتوا بیش تر می شود.
این غلبه ی فرم و فراغت از محتوا در جای جای زندگی ایرانی دیده می شود، مصداق هاش فراوان اند... چه تبیین هایی می شود برای اش جست و یافت؟ آیا این یک فرایند جهانی است؟ با چه فرایندهای دیگری ارتباط دارد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر