۰۸ دی، ۱۳۸۹

اینترنت به سبک ایرانی

صفحات نتیجه ی  سرچ در گوگل دو دسته است:

1- آن ها که فیلـ.ـترند
2- آن هایی که توسطِ فروشگاه هایِ مجازیِ نوعِ  «شیر مرغ تا جون آدمیزاد» به طور اتوماتیک تولید شده اند.

کنترل: هر روز بیشتر از دیروز

چند وقت یک بار کل سیستم اینترنت دانشکده و محل کار ما تغییر می کند. تا می آییم یادبگیریم چه طور وارد و خارج سیستم بشویم و کدام تنظیمات باید تغییر کند، روز از نو و روزی از نو. مهندسان مربوط، توضیحات «ظاهرا» فنی می دهند، به زبان عامیانه (یعنی به زبان ما بیسوات ها) هم می گویند  که برای بهبود سرعت و عملکرد، راحتی کاربران، جلوگیری از سوء استفاده و عدالت بین کاربران این تغییرات انجام شده است.


تجربه ها و «بدبینیِ» موجه  در این ولایت حکم می کند که هیچ کدام را باور نکنم: همه ی تمهیدات برای کنترل هرچه سیستماتیک تر، همه جانبه تر و کم خطاتر کاربران است.

۰۵ دی، ۱۳۸۹

گردشگری: ایران 125 اُم

در این صفحه آمار گردشگری بین المللی را ببینید. داده ها را هم به صورت کلی برای هر کشور و هم به صورت درآمد سرانه از توریسم و رتبه بندی کشورها بر اساس هر دو معیار ارایه می دهد. داده ها به صورت عددی، نمودار میله ای و نقشه نمایش داده می شود.
ایران از لحاظ درآمد توریسم در بین 152 کشور از 59 ام شده، این در حالی است که از لحاظ درآمد سرانه ی این صنعت، ایران رتبه ی 125 ام را کسب کرده (روی سربرگ های بالای نمودار کلیک کنید).
کلا این سایت جالبی است. هنوز فرصت نکرده ام خوب توی اش بگردم، اما از قرار مجموعه ی اطلاعاتی از دیتابیس های معتبری همچون بانک جهانی و ... را در یک مجموعه گردآورده است.

آگهی تمیز!

طرف یک آگهی پرینت شده تو A4 زده توی "سرویس بهداشتی خواهران" دانشکده: «به یک خانم جهت هم خوابه شدن نیازمندیم». یک شماره ایرانسل هم زیرش!
واقعا مملکته داریم!

۲۷ آذر، ۱۳۸۹

حیثیت

فرض کنید استادی چهارسال پیش یک درسی را داده باشد که کسی توی کشور نداده، بعد هم جزوه ی آن درس اش دست به دست بچرخد. تا این جای اش خیلی هم خوب است. اما راست اش خیلی ضایع است که آدم (که او هم برای خودش عضو هیات علمی جایی است) حالا بیاید یک مقاله بنویسد و یک اشتباه فاحش در درج فرمول ریاضی را  از جزوه ی استادش (که شاید هم سهوی یا تایپی بوده)کپی کند و توی مقاله اش بیاورد و آن را توی مجله مثلا معتبر مملکت چاپ کند. آن وقت تازه همان استاد هم یک مقاله در مورد همان موضوع نوشته باشد و دقیقا همان فرمول را با همان شکل غلط اش در همان مجله چاپ کرده باشد. یعنی محض رضای خدا این شاگرد و دست کم شش نفری که داور این دو مقاله بوده اند، یک بار به فرمول ها نگاه نینداخته اند (محاسبه ی دستی پیشکش) که ببینند این فرمول ها راجع به چی است و چی به چی است!

این که اسم بچه های رشته های علوم انسانی به این که از ریاضی چیزی سر درنمی آورند یا از آن فراری اند بد در رفته؛ بی دلیل نیست. من هم چیز زیادی از ریاضی نمی فهمم و علاقه ای هم به آن ندارم، ولی محاسبه ی یک کسر ساده و نگاه کردن به قیافه ی یک فرمول کسری برای تشخیص غلط بودن اش کار شاقی نیست، فقط کمی حوصله می خواهد؛ نه استعداد یا دانش ریاضی سطح بالا.

چند روز دیگر به بهانه ای یک ارائه برای بچه های مهندسی در یک کلاس رسمی با حضور استادشان دارم. دارم تلاش ام را می کنم که کار جالبی ارائه بدهم، بار سنگینی احساس می کنم، این ارائه برای ام جنبه ی حیثیتی پیدا کرده! فکر می کنم آبروی خودم، استادم که مرا فرستاده آن جا، و همه ی بچه های هم رشته ام –حتی نه در مقیاس جامعه شناسی، بلکه در مقیاس علوم اجتماعی و انسانی- در گرو یک ارائه ی خوب در آن جا است. می دانید که! آدم ها خیلی زود استریوتایپ می سازند! فکر می کنم یک ارائه ی بد در چنین موقعیتی آبروی همه ی «ما» را پیش «آن ها» می برد! درگوشی بگویم که وقتی که صرف مطالعه می کنم زیاد نیست، اما برای این ارائه و تسلط روی موضوع اش تا حالا بیش تر از درس های موظف ام وقت گذاشته ام. این هم یک جور بیماری روانی است دیگر.

پ.ن. چند سالی است که همیشه وقتی نقدی از کسی که سن اش یا تجربه اش از من بیش تر است به ذهن ام می رسد به فاصله ی کمی این هم به ذهن ام می آید که نکند من هم یک روز چنین کاری بکنم. حکایت پاراگراف اول در همین فکر فروبردم.

۲۶ آذر، ۱۳۸۹

افکار عمومی خاورمیانه در دست کیست؟

از خاطرات سفر حج امسال اش می گوید و این که چه طور حجاج دنیای اسلام شیفته احمدی نژاد بوده اند و با شگفتی از او به عنوان «مُعِزّ الاسلام» یاد می کرده اند و ایران را به خاطر داشتن او دارای موهبتی بزرگ می دانسته اند!! همین طور به دلیل داشتن نفت و انرژی هسته ای ایران را قدرتمند واوضاع مردم را «رو به راه» ارزیابی می کرده اند.

وقتی این ها را می گوید ناخودآگاه یاد اصطلاحی می افتم که می گویند: «بیرونش مردمو کشته، توش ما رو»!

از شوخی گذشته، این حکایت ها مرا در مورد چند نکته به دقت واداشت:

 یکم - مانورهای تبلیغاتی رئیس جمهور ایران در منطقه سخت تاثیرگذار بوده است.

دوم - مردم منطقه مثل سران شان فکر نمی کنند. شکافی بین رفتار سران و خواست مردم منطقه هست. مردم برای دولتمردان شان رفتار دیگری –جز آن چه می بینند- را می پسندند.

سوم- مردم منطقه –برعکس ایران- از تبلیغات رسانه های غربی و داخلی شان خسته و به آن ها بی اعتماد شده اند و ترجیح می دهند مستندهای مهیج و خون آلود پرس تی وی و بخش های خبری العالم و الکوثر را تماشا کنند تا از حقایق جهان (بخوانید ایران، امریکا، خاورمیانه) آگاه شوند. (نگاهی به صفحه ی اول سایت پرس تی وی نشان میدهد که اساسا کشورها مبنای طبقه ی بندی اخبار هستند، نه اهمیت اخبار یا موضوع آن ها!آن ها در لیست خبری خود به ترتیب ایران، عراق، امریکا، فلسطین، پاکستان، افغانستان، جهان و خاورمیانه را نشانده اند. العالم اولویت خبری خود را عراق ، فلسطین ، لبنان ، آفریقا و جمهوری اسلامی ایران می داند، الکوثر 360 میلیون عرب منطقه و جهان را رسما مخاطب خود تعریف کرده است.)

چهارم- مردم منطقه احتمالا شدیدا گوش شان بدهکار تبلیغات و رسانه های رسمی ج.ا است. این موضوع لابد پرداخت هزینه ی سنگین تهیه و پخش برنامه در شبکه های Press TV روی «سیزده»، العالم روی «پنج» و الکوثر روی «سه» فرکانس ماهواره ای  را توجیه می کند.

پنجم- رهاوردِ عینیِ محبوبیتِ ایران و دولتمردان اش در نزد افکار عمومی منطقه (و نه سران آن ها که حرف های درگوشی شان با «اجنبی ها» در ویکی لیکس فاش شد) برای ایران چه خواهد بود؟ سرمایه گذاری بر روی افکار عمومی خاورمیانه کجا و چگونه بازخواهد گشت؟ با توجه به ساخت سیاسی دولت های منطقه، «افکار عمومی» خاورمیانه و جهان عرب چگونه و با کدام قدرتی می توانند سیاست های منطقه ای یا جهانی را در قبال ایران تحت تاثیر قرار دهند؟ 

 پ.ن. ضمنا از این به بعد هر وقت اخبار محبوبیت رئیس جمهور را در کشورهای منطقه در روزنامه ها خواندید، با ناباوری آه نکشید! باور کنید. راوی ای که من نقل پاراگراف اول این پست را از او آورده ام، آشنا و «ثقه» است! از من بپذیرید که او مورد اعتمادتر از روزنامه ها و صدا و سیمای ملی است.

۲۰ آذر، ۱۳۸۹

آدمِ شریف

«شرافت» آیا چیزی بیش از بازی ندادن دیگران است؟

پ.ن. این روزها به نظرم باید خیلی چیزها را بازتعریف کنیم. برای تعریف خیلی چیزها هم ظاهرا باید به حداقل ها بسنده کنیم.

نیایش

خداوندا ما را محتاج کسانی نکن که زبان ما را نمی فهمند.



پ.ن1. می دانم که آدم هنرمند کسی است که بتواند با هر کسی به زبان خودش صحبت کند. به نظرم من چندان هنرمند نیستم.

پ.ن2. بیخود نبوده که حضرت موسی وقتی می خواسته برود به سر وقت فرعون و بقیه، برای شرح صدر خودش و فهمیده شدن حرف اش دعا می کند.

۱۸ آذر، ۱۳۸۹

دلتنگی

"دلتنگی" یعنی دل ات "چیزی" بخواهد که مطمئن باشی این نزدیکی ها نیست و امیدی هم به دسترسی به اش به این زودی ها (یا هیچ وقت) نباشد... هر چه تعداد این "چیزها" بیش تر باشد دل ات تنگ تر و تاریک تر و سیاه تر می شود...

۱۲ آذر، ۱۳۸۹

قاتل در مقام مظلوم

نکته ای که از یک مصاحبه با برادر لاله سحرخیزان و یک مصاحبه با خانواده ی یک مقتول دیگر (که قاتل و مقتول دو نوجوان بودند و الان اسم های شان را یادم نیست اما یک-دوسال پیش تلویزیون برنامه ی مفصلی درباره شان پخش کرد) متوجه شدم، رنجیدگی خانواده ی مقتولان از قرارگرفتن قاتل در مقام «مظلوم» بود، از این که عملکرد رسانه ها و کسانی که برای جلب رضایت اولیای دم واسطه شده بودند از قاتل چهره ی یک مظلوم بی گناه ساخته است و از خانواده ی مقتول که خواهان قصاص هستند چهره ی آدم های جانی، گناهکار، قصی القلب، سنگدل و بی رحم!

به نظرم اگر واقعا کسانی می خواهند جان قاتل ها را در این قضایا نجات بدهند، باید مشخصا خطاکاری قاتلان را تایید کنند و بعد دست به کار کسب رضایت بشوند، و اگر قرار است تلاش ها برای جلب رضایت اولیای دم رسانه ای بشود، به همان اندازه باید تاکید بر گناه بزرگ قاتل برجسته باشد. یادم هست که والدین  آن مقتول نوجوان یک بار تا پای رضایت دادن رفته بودند اما خودشان می گفتند که به خاطر همان عملکردها، قضیه ی تقاضای قصاص برای شان جنبه ی حیثیتی پیدا کرده و در نهایت نظرشان را برمی گردانند و قصاص می خواهند. آن ها نمی خواستند افراد بی دست و پایی به نظر بیایند یا قاتل فرزندشان را در اثر فعالیت های رسانه ای در جایگاهی ببینند که گویی گناه بزرگی مرتکب نشده و پاک و مظلوم است و مستحق مجازات نیست. اگر خودمان را جای خانواده ی مقتول بگذاریم می بینیم که در این تلاش های رسانه ای برای حلب رضایت، انگار همه دارند برای قاتل اشک می ریزند و خانواده ی مقتول در اشک ریختن برای مقتول شان تنها هستند!

شاید اصلا تا این حد رسانه ای شدن جلب رضایت اولیای دم قتل های جنجالی اگر واقعا هدف نجات جان یک آدم دیگر است، اصلا صلاح نباشد. گو این که به نظرم این روزها اعلام مخالفت با اعدام، مثل اعلام و ادعای خیلی چیزهای دیگر بیشتر یک «ژست» است، «نماد» اعلام مخالفت با چیزهای «دیگر» است، برای بعضی هم یک جور کارکرد «هویت یابی» دارد...

۱۰ آذر، ۱۳۸۹

آلودگی زیست محیطی!

وقتی از ملاقات آدم با ارزشی برمی گردم یا در مورد آدم با ارزشی یا کار چنین آدمی می خوانم، می بینم یا می شنوم؛ احساس می کنم در حضور این آدم ها، زنده بودن ام تنها باعث آلوده کردن محیط زیست است!

دو زن=یک مرد

قتل یک زن و به دار آویخته شدن زنی دیگر؛ حاصل تنوع طلبی یا هوس بازیِ (هر نام محترمانه یا غیرمحترمانه ی دیگری که می خواهید روی اش بگذارید) یک مرد!

خیلی دل ام می خواهد حالا احساس واقعی این مرد را بدانم.

۲۷ آبان، ۱۳۸۹

free riding

گاهی برای جلوگیری از سواری گرفتن مجانی دیگران، باید قابلیت های ات را کتمان کنی! «مملکته داریم»!

۲۶ آبان، ۱۳۸۹

بودن یا نبودن؟!

یک ایده ی تحقیقاتی می تواند این باشد که ببینیم حساسیت ها و علاقه مندی های جامعه ی ایرانی چه طور روی وب بازتاب پیدا می کند. راست اش پیگیر کارهای تحقیقاتی در زمینه ی فعالیت های اینترنتی ایرانیان نبوده ام و گاهی در حد اشاره جایی دیده ام که کارهایی شده، اما آن چه به نظرم ایده ی مرا متفاوت می کند، این است که همین قدر که دیده ام کارهای پیشین بر بازنمایی دنیای ایرانی از دریچه ای آن چه روی وب از ایشان «هست» تاکید دارد. اما کنجکاوی من در مورد چیزهایی است که روی وب فارسی غایب است و ممکن است بتوان آن را به این تعبیر کرد که کلا از دنیای ایرانی غایب است، یا از دنیای کاربران فارسی زبان وب. البته الان این ایده خیلی خام است، اما مطمئن ام که می شود با حک و اصلاح و چارچوب مشخص تر دادن به آن به چیزهای جالبی رسید.

این ایده وقتی به ذهن ام که رسید که دیدم وب فارسی در مورد خیلی از موضوعات صفحات بسیار زیادی مطلب دارد، و بعضی مطالب جالب و کاربردی بارها در وبلاگ ها و وبسایت های مختلف عینا تکرار شده، ولی در مورد بعضی چیزها اطلاعات بسیار کمی هست یا اصلا نیست. ادامه ی مطلب را با این فرض پی بگیرید که من ، مهارت search ام را عالی توصیف می کنم (اعتماد به نفس 120%!)، ضمن این که مهارت search اصولا در شخص واحد به نظر ثابت می رسد و متغیر بودن نتیجه ی search می تواند دال بر متفاوت بودن واقعی تعداد صفحات موضوع مورد نظر روی وب تعبیر شود. بعضی از اطلاعاتی که به دنبال اش بودم و چیزی نیافتم در زیر می آورم، موضوعات دیگری هم بوده اند که الان در خاطرم نیست.

1- اطلاعاتی موثق و علمی در مورد بهداشتی بودن و اثربخشی بعضی دستگاه های ورزشی که این روزها زیاد تبلیغ می شود. (چیزی جز تبلیغات، و یکی دو بحث کم محتوا و فاقد بنیاد علمی در فروم های عمومی عایدم نشد.)

2- نحوه ی تنظیم windows live mail برای Gmail (هیچ اطلاعاتی روی وب فارسی نبود)

3-اطلاعاتی در مورد انواع روش های فنی کنترل دسترسی کودکان به شبکه های تلویزیونی از طریق گیرنده های دیجیتالی (به جز مباحث روزنامه ای که بیشتر به توصیه های اخلاقی و بیان ضرورت کنترل کودکان می پرداخت، مطلب کاربردی و مفیدی نیافتم)

حالا ببینیم در دنیای وب انگلیسی زبان وضع چگونه بود:
1- موضوع اول را در وب انگلیسی سرچ نکردم.
2- در مورد موضوع دوم راهنماهای متنی و تصویری متعدد بود.
3- در مورد موضوع سوم راهنماهای فنی (غیر ژورنالیستی و توصیه ای) بسیار زیادی وجود داشت. با کمال حیرت متوجه شدم فروشگاه های زیادی هستند که لوازم متنوع کنترل دسترسی رسانه ای کودک (parental control) می فروشند!

همین بررسی اکتشافی (!) سرانگشتی به نظر من نشان می دهد که چه چیزهایی در کانون توجه کاربر فارسی زبان «نیست». به نظرم «فقدان مطلب» درباره ی بعضی موضوعات نشان می دهد که این موضوعات اصلا دغدغه ی کاربر فارسی زبان نیست یا اصلا به اهمیت آن واقف نیست.

برای مثال من یافته های حاصل از سرچ های فوق را این طور تحلیل کردم:
1- بسیاری از مردم تحت تاثیر تبلیغات تجاری، و تحت تاثیر اسطوره ی خوش تیپی (!) و سلامت، دستگاه های متنوع ورزشی موجود در بازار را خرید می کنند، بدون آن که اثربخشی واقعی آن ها برای شان مهم باشد و بدون آن که احساس نیاز به کسب اطلاع در این مورد داشته باشند. (مفروض این تحلیل آن است که اگر تعداد کسانی که کسب اطلاع می کنند به اندازه ی کافی زیاد باشد، ان ها اطلاعات خود را روی وب هم به اشتراک می گذارند. همان طور که مثلا در مورد خیلی از نرم افزارها، فیلم ها، موزیک ها، اخبار سیاسی و هنری چنین است)
2- با کمال تعجب یکی از کاربردی ترین ابزارهای ویندوز برای دسترسی به اینترنت (نرم افزار ایمیل و فید) مورد استفاده ی کاربران نیست! این در حالی است که بازار دانلود مجاز و غیرمجاز انواع نرم افزار در وب فارسی بسیار داغ است. به نظرم این یعنی کاربران فارسی زبان بیش از ان که به دنبال نیازهای اساسی و کاربردی و روزمره شان باشند، به دنبال تفنن هستند! (روی هارد کامپیوتر هر یک از ما انبوهی از نرم افزارهای جورواجور ذخیره یا نصب شده که ممکن است استفاده از ان ها را بلد نباشیم یا خیلی کم از آن ها استفاده کنیم، یا تنها نیازهای درجه دوم –کم تر ضروری- ما را مرتفع کنند).
3- والدین جوان ایرانی که اتفاقا تعدادشان هم روی اینترنت آن قدرها کم نیست، هیچ وقت به فکر کاربرد دانش فنی در امور تربیتی فرزندان شان نیستند! و توجه به آثار تربیتی تکنولوژی های جدید هنوز جدی گرفته نشده است! (من نرم افزارهایی برای کنترل دسترسی کوکان به اینترنت یافتم، اما این را نشانه ی توجه جدی به کنترل دسترسی رسانه ای کودکان نمی دانم، زیرا معمولا این گونه مطالب را سایت ها و وبلاگ های ITنویس منتشر می کنند که همه جور نرم افزاری را می گذارند. حتی اگر این تلقی من خدشه پذیر باشد، دست کم می توان گفت حساسیت ها در مورد استفاده ی کودکان از اینترنت بیشتر از شبکه های ماهواره ای است! در حالی که به علت سهولت دسترسی به شبکه های تلویزیونی در خانواده، باید حساسیت ها معکوس باشد!)

از این مثال ها این طور نتیجه می گیرم که بررسی و تحلیل آن چه روی وب فارسی انعکاسی «ندارد» نیز همچون چیزهایی که «وجود دارد»، می تواند منبع تحلیل های مهم و قابل تاملی در مورد جامعه ی ایرانی باشد.


پی نوشت:
1- می دانم که درباره ی بعضی مکانیزم های علّی که آورده ام باید احتیاط زیادی کرد و بنا به شرایط آن ها را بیشتر تدقیق کرد تا تحلیل کم تر خدشه پذیر باشد.
2- اگر کاربر فارسی زبان را ایرانی بدانیم، خطایی وارد نتیجه می کنیم، با این حال به نظر من خطای نابخشودنی ای نیست! و نتیجه را با تقریب خوبی می توان به جامعه کاربران ایرانی تعمیم داد.
3- با تقریب و تدقیق و احتیاط هایی می توان بعضی رفتارهای کاربران ایرانی وب را به شکلی به جامعه ی ایرانی تعمیم داد.
4- خیلی مته به خشخاش کلمه ی «تعمیم» در این متن «وبلاگی» نگذارید! با این حال من از تعمیم در مورد مواردی که گفتم دفاع می کنم!
من به تازگی به ویندوز 7 نقل مکان کرده ام. در این جا به جای outlook express یا windows mail با windows live mail مواجه شدم. اول مثل هر وسیله ی جدیدی تنبلی ام می آمد به سراغ اش بروم، چون دیدم که در ظاهر کمی متفاوت است. اما وقتی دیدم به طور یکپارچه امکان دسترسی به ایمیل و فید را فراهم می آورد خیلی خوش ام آمد. تنظیم ویندوز لایو میل بسیار ساده است و هیچ فرقی با اوت لوک و ویندوز میل ندارد (جز این که به جای POP از IMAP استفاده می کند). اما من در اثر یک اشتباه لپی در ورود حروف، در تنظیم آن با مشکل مواجه شدم و این وادارم کرد که دنبال راهنمای تنظیم بگردم. به هر حال اگر تنظیم آن را نمی دانید در این جا راهنمای تصویری ساده ای هست.

۲۱ آبان، ۱۳۸۹

تکمله گزارش توسعه انسانی


الان در گزارش اختصاصی HDR برای ایران خواندم که ممکن است مقایسه ی مقدار و رتبه ی HDI در سال های مختلف کمی گمراه کننده باشد، چون داده ها و روش محاسبه ی شاخص تا حدی تغییر کرده است. در این راهنما هم تذکر داده شده که تغییر سال به سال در شاخص ها بیش از آن که نشان دهنده ی تغییر واقعی وضعیت کشورها طی سال های نزدیک به هم باشد، حاصل تغییر داده های سازمان های گردآورنده است، اگرچه هر دو عامل روی مقدار و رتبه HDI تاثیر گذاشته است. آن ها تلاش کرده اند با ذکر کلمه ی Hybrid در گزارش ها نشان بدهند که شاخص های قبلی را مجددا با متد جدید محاسبه کرده اند. بنابراین من این طور می فهمم که جداول و نقشه های سایت که از داده های Hybrid (متد جدید) تهیه شده اند قابل مقایسه اند اما داده هایی که سال های قبل گزارش شده و Hybrid نیست قابل مقایسه نیست.


در همان راهنما توضیح داده است که قبلا از روش میانگین حسابی ابعاد برای محاسبه ی HDI استفاده می شده و الان از میانگین هندسی. زیرا روش قبلی باعث می شده رشد یک شاخص جایگزین رشد دیگر شاخص ها در شاخص کلی HDI بشود، اما با میانگین هندسی این جایگزنی رخ نمی  دهد. (به نظر می رسد این همان چیزی است که در موردش سوال کرده بود و خواستار تحلیل آماری شده بودم)

نکته ی جالب دیگری که در گزارش اختصاصی ایران دیدم این است که مثلا شاخص مربوط به نابرابری جنسیتی وضعیتی نامساعدتر از بعضی شاخص های دیگر دارد، در بین 138 کشور ایران 98 ام شده است!


با توجه به آن چه گفته شد، باید مراقب سوء استفاده های سیاسی داخلی از این گزارش بود! زیرا وبسایت رسمی HDR در راهنمای مزبور تاکید کرده که اساسا این شاخص برای بررسی تغییرات کوتاه مدت طراحی نشده است و متغیرها ذاتا طوری هستند که در دراز مدت از سیاست ها و تغییرات اجتماعی اثر می پذیرند.

گزارش شاخص توسعه انسانی 2010

گزارش جدید شاخص توسعه انسانی ملل متحد(HDR 2020) منتشر شد. این شاخص ترکیبی است از ابعاد توسعه ی انسانی متشکل از زندگی طولانی توأم با سلامتی، دسترسی به دانش و استاندارد مطلوبی برای زندگی.
در این وانفسا (!) خبر خوب این است که HDI ایران به روند رشد نسبی اش ادامه داده و در طبقه بندی کلی این شاخص که کشورها را در چهار دسته قرار داده، به دسته ی بالاتر صعود کرده است. ایران به رتبه ی 70 در میان 169 کشور دست یافته است.

گزارش تصویری (Stat planet ) از شاخص HDI روی نقشه ی جهان برای مقایسه کشورها و مقایسه ی روندها طی سه دهه ی اخیر  را ببینید. با استفاده از آیکون های زیر نقشه می توانید تک تک جداول و نقشه هایی که روی صفحه ملاحظه می کنید دانلود و ذخیره کنید. به ابزارهایی که در اختیارتان گذاشته خوب دقت کنید و گزارش های مختلف تهیه کنید، ببینید و ذخیره کنید!

روندها برای کشورها به صورت منحنی هیستوگرام نیز تهیه شده است. تهیه انواع نقشه های ترکیبی و مقایسه ای در این صفحه به صورت آنلاین امکانپذیر است و  درک شهودی خوبی می دهد.
در صفحه ی ساخت شاخص می توانید خودتان با استفاده از داده های اولیه ی شاخص توسعه ی انسانی، شاخص جدید تعریف کنید و حتی آن را با دفتر شاخص توسعه انسانی ملل متحد در میان بگذارید!
نحوه ی ساخت شاخص HDI : این متن را قبلا ترجمه کرده ام، اگر کسی خواست می توانم برای اش بفرستم. البته مربوط به سال 2007 -2008 است.


نکته ای که به نظر من قابل تامل است، این است که تغییر مثبت شاخص ایران تا چه حد حاصل تغییر هر یک از زیرشاخص های اصلی آن (تحصیل، سلامت، درآمد) بوده است.یعنی شیب منحنی مثلا طی دهه ی اخیر، در هرکدام از زیر شاخص ها چه قدر بوده و تغییر کلی HDI از کدام یک از زیرشاخص ها بیش تر تاثیر گرفته است. آیا مثلا افزایش درآمد سرانه مهم تر بوده یا افزایش سواد و تحصیلات یا ارتقای سلامت؟ این نیاز به تحلیل آماری کوچکی روی داده ها دارد. کسی هست وقت داشته باشد انجام بدهد و نتیجه اش را گزارش کند؟ یا حتی تحلیل های جالب تر یا پیچیده تر دیگر؟

سلامت : سیاسی شدن یا نشدن؟

نکته ای است که قریب به یک سالی توجه ام را جلب کرده است. نه این که من تیزبین و هوشمند بوده باشم، شاید پوشش رسانه ای مباحث مربوط به پزشکی و سلامت چنین کرده است یا اساسا اهمیت یافتن «بدن» در جامعه به طور کلی. علت اش هر چه باشد امیدوارم توجه خیلی های دیگر را هم جلب کند، منظورم از «خیلی ها» عمدتاً سیاست گذاران و سیاست مداران است و البته مردم. نمی دانم چه قدر باید امیدوار بود که مسأله ی سلامت و تهدیدهای سلامت بتواند به همان اندازه مهم و سیاسی شود که فرهنگ و اقتصاد. به نظرم این جا باید تا حدی از سیاسی شدن استقبال کرد! اگرچه باز باید نگران بود که ژست توجه به سلامت شهروندان به امری صوری و بهانه ای برای پیشبرد اهداف دیگر تبدیل نشود؛ چنان که جنجال های سیاسی بر سر مسایل فرهنگی و اقتصادی چنین بوده است. اما ایشان چندی پیش به نکته ی جالبی توجه دادند و آن این که برخلاف خیلی از مسایل دیگر، مساله ی سلامت، بیماری و مرگ و میر موضوعی است که نیاز به آمار و ارقام تبلیغاتی و گمراه کننده یا کتمان ندارد، مردم به ساده ترین شکلی بیماری و مرگ را از نزدیک تجربه می کنند. با این حال به نظرم ممکن است طول بکشد که ربط علّی آن را با سیاست گذاری ها درک کنند؛ به علت اثر تاخیری که دارد و تخصصی تر بودن درک علیت ها در این حوزه.
دارم به این فکر می کنم که علیرغم بهبودها در وضعیت بهداشت و سلامت که منجر به بالا آمدن ایران در رنکینگ شاخص توسعه ی انسانی (HDI)  طی سال های اخیر شده است، ممکن است در آینده با کاهش نسبی آن مواجه شویم یا دست کم در زیرشاخص مربوط به سلامت این شاخص، رشدی متناسب با دیگر زیرشاخص های اش شاهد نباشیم. آمار بالای مرگ و میر بر اثر حوادث و بیماری های غیرواگیر که با سبک زندگی و ارتباط با محصولات و محیط پرخطر رخ می دهد، به نظر می رسد بتواند روی HDI تاثیر بگذارد. این را نه تنها بر اساس بعضی آمارها، بلکه بیش تر بر اساس یک درک شهودی از تعداد آدم هایی می گویم که طی سال های اخیر شاهد ابتلا و مرگ شان بر اثر سرطان های گوناگون بوده ام.
لینک: گزارش جدید شاخص توسعه انسانی
http://hdr.undp.org/en/

عدو شود سبب خیر

دارم فکر می کنم شاید خیر و حکمتی هست در این که هنوز نرم افزاری که متن فارسی PDF را به طور بی نقصی به فرمت Word در آورد، وجود ندارد!  حکمت اش در این است که کسی هنوز دست کم با خیال راحت نمی تواند کار pdf شده ی کس دیگری را copy/paste کند!

«ملت ایران»

این پست (ترجمه) مفید و مختصر شما را یاد چه کسی می اندازد؟

۱۱ آبان، ۱۳۸۹

یک بام و دو هوا

 زیاد هم نباید این جنجال ها در مورد محدود کردن دوره ها و پذیرش دانشجوی علوم انسانی را جدی گرفت. شواهد موثقی هست که پذیرش دانشجو بیش از ظرفیت های از پیش تعیین شده و سابقاً معمول رشته های علوم انسانی در دانشگاه های مختلف ( به صورت شبانه) پس از یک ماه واندی از شروع سال تحصیلی در جریان است. سیاست یک بام و دو هوا آیا معنایی غیر از این دارد؟!
اگرچه گمانه زنی های مختلفی در این مورد وجود دارد. آیا ممکن است تنها علت این پذیرش دیرهنگام و خارج از چارچوب و عرف پذیرش دانشجو، چنان که گفته می شود «تامین بودجه ی دانشگاه» از این کانال باشد؟

گذشته از این ها، پذیرش دانشجو در رشته های علوم انسانی نمی تواند به طور گسترده متوقف شود، زیرا افزایش ظرفیت پذیرش دانشجو یک سیاست کلی است که نمی تواند به راحتی دستکاری شود.  کارکرد جانبی  (و چه بسا اصلیِ) فرستادن جوانان به دنبال تحصیل، به تأخیر انداختن ورود آنان به بازار کار است که دولت به راحتی نمی تواند از این کارکرد مهم صرف نظر کند. در این زمینه رشته های علوم انسانی از یک نظر مزیت نسبی دارند، زیرا آموزش آن ها نیاز به نیروی انسانی فراوان و امکانات خاص ندارد و به راحتی در دانشگاه های مختلف در شهرهای مختلف قابل توسعه دادن هستند، حال آن که توسعه ی رشته های علوم پایه و رشته های گروه پزشکی و مهندسی از این لحاظ اصلا به صرفه نیست. بنابراین زمزمه ها برای محدود کردن پذیرش دانشجو در رشته های علوم انسانی را نمی توان چندان جدی گرفت. این چیزی بود که از همان روزهای اول شنیدن این زمزمه ها می خواستم بگویم!


پ.ن. وقتی این پست را دوباره می خوانم به آشفتگی و گسستگی آن پی می برم! وقتی یک نفر بغل دست ات نشسته باشد و نصف سرت توی مانیتور و بقیه روی کتاب «بخوانیم» باشد و مشغول دیکته گفتن باشی، از این بهتر نمی شود!

۱۰ آبان، ۱۳۸۹

مهندسیِ علوم انسانی

بابا ما مشغولان به علوم انسانی که داشتیم یک گوشه نجیبانه ماست مان را تناول می کردیم، این همه تیر و ترکش از کجا خورد به جان نجیف مان! همه ی امور مملکت، و صلاح و فساد و سرنوشت همه چیز هم که از فرهنگ و هنر و اقتصاد تا حد ممکن و سال ها است که در کف با کفایت مهندسان بوده! سوال من این است که اصلا «وزن» و «تاثیر» عالمان یا دانشجویان و فارغ التحصیلان طفلک علوم انسانی در کشور چی بوده تا حالا که این اندازه از حساسیت را برانگیخته؟

بدفهمی آن جا است که علوم انسانی که در دانشگاه آموزش داده می شود (اگر اصلاً بشود اسم اش را «آموزش» گذاشت!) هیچ وقت منشاء اثری نبوده که حالا با اصلاح سرفصل ها و متون درسی چیزی تغییر کند. سرشناس ترین بازیگران سیاسی و تحلیل گران و حتی فعالان دانشجویی مخالف در یک-دو دهه ی اخیر و حتی قبل از آن، تحصیل کرده گان رسمی علوم انسانی در دانشگاه های ج.ا نبوده اند. بنابراین اگر فرض بر این است که علوم انسانی منشاء اثرات منفی برای کشور است، مربوط به وجود آن ها در متون و برنامه های درسی و خیل فارغ التحصیلان این علوم نیست. برای دفع شر، راه حل دیگری باید جست!

۰۹ آبان، ۱۳۸۹

فساد: ایران 146 اُم

گزارش سال 2010 سازمان بین المللی شفافیت از احساس فساد (Corruption Perceptions Index): ایران در رده بندی جدید 146 اُم شد. در این صفحه جدول رده بندی و نمرات همراه با نقشه ی گرافیکی که درک کلی و مقایسه ای در سطح جهانی به دست می دهد؛ دیده می شود. نمایش اینترکتیو همان نتایج را نیز به شکلی دیگر می توانید ببینید، منابع داده ها و روش شناسی پژوهش هم درج شده است.

* پست دو سال قبل ام در همین مورد

۳۰ مهر، ۱۳۸۹

جدّی نگیرید!


گاهی دفعتا متوجه می شوم که چیزی یا کسی را بیش از حد و اندازه اش «جدّی» گرفته ام. این به آن معنا است که وقت و انرژی فکری و روانی زیادی را صرف چیزی یا کسی کرده ام؛ بدون آن که این هزینه واقعا ارزش آن چه را که از آن رابطه یا کار یا موضوع به دست می آمده داشته باشد. این جور وقت ها ناگزیرم حسرت زمان و انرژی از دست رفته ام را با این دلداری به خودم از ذهن ام بزدایم که : «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است»!
 
هر بار پس از چنین تجربه ای به خودم یادآوری می کنم که باید در آینده بیش تر مراقب خودم باشم...

۲۷ مهر، ۱۳۸۹

دانلود کتاب از گوگل بوک

کتابدار محترم کتابخانه ی دانشکده مهندسی دانشگاه فردوسی شرح مفصل و واضحی از مراحل دانلود کتاب از گوگل بوک را روی وبلاگ این کتابخانه گذاشته است. اگرچه گوگل بوک اکثر کتاب ها را به طور کامل در اختیار قرار نمی دهد و احتمالا به دلیل رعایت حق ناشر و نویسنده، صفحات کتاب ها به طور پیوسته و کامل قابل مشاهده (و تبعا دانلود) نیست، اما برای بعضی مقاصد دانلود همین صفحات نیز برای ما که دسترسی مان به منابع محدود است، غنیمتی است.

۲۴ مهر، ۱۳۸۹

بی قید و شرط

وقتی کسی را بی قید و شرط دوست داری تحمل رنج او از تحمل رنج خودت دشوارتر است. منطق این اتفاق عجیب و خارق عادت آن است که با خودت می اندیشی که با رنج خود بالاخره به نحوی مدارا خواهی کرد، سازگار خواهی شد؛ اگر نتوانی راه حلی بیابی. اما با رنجی که  دیگری می برد چه می توانی بکنی؛ وقتی نه کنترلی بر عوامل خارجی داری و نه تسلطی بر ذهن و روان او. این احساس استیصال بیش تر تو را رنج می دهد و بار اندوه ات را مضاعف می کند.
وقتی توی صدای اش لرزشی احساس می کنم، وقتی با کنجکاوی ته چشمان اش را نگاه می کنم و چیزی مثل قطره اشکی در آن می بینم، وقتی هیچ کاری از دست ام برنمی آید، وقتی حتی هیچ حرف دلجویانه ای از این موضعی که هستم نمی توانم به او بگویم، وقتی در موقعیتی که او واقع  شده هر حرف دلجویانه و توجیه کنانه ای مزخرف به نظر می رسد... خرد می شوم... و وقتی دفعه ی بعد که دوباره می بینم اش یا صدای اش را می شنوم، دوباره همه ی این ماجرا تکرار می شود، احساس کسی را دارم که باری روی دوش اش است و هر بار کسی بار سنگین تازه ای روی بارهای قبلی می گذارد... دهان ام مزه ی تلخی می گیرد....

۲۱ مهر، ۱۳۸۹

کنجکاوی های مهلک

دیروز داشتم به سه تا از سهمگین ترین ضربه هایی که در زندگی ام خورده ام فکر می کردم، یعنی چیزهایی که آن قدر برجسته بود که بلادرنگ یادم آمد. بعد خواستم وجه اشتراک شان را پیدا کنم. وجه اشتراک مهم شان این بود که ناشی از تصادف، یا قصور کس دیگری نبوده اند، و اگرچه طی ارتباط با دیگران به وجود  آمده اند، اما مسؤول مستقیم شان خودم بوده ام. نکته ی جالب دیگر این که در هر سه مورد یک جور «کنجکاوی» مرا به آزمودن موقعیت ها کشانده که در نهایت بسیار گران تمام شده است.
حالا می فهمم چرا می گویند خیلی از معتادها فقط به خاطر کنجکاوی شان دچار «بلای خانمان سوز» اعتیاد شده اند!

۲۰ مهر، ۱۳۸۹

در باب وقاحت و شرم

1- مثل پاشیدن گل و لای به سر و روی عابران -وقتی کسی یا چیزی بی مهابا و به سرعت از گودالی پر از گل و لجن عبور می کند- «وقاحت»، از در و دیوار و زمین و آسمان شهر می بارد.

2- فلسفه ی جدید: من «وقیح» ا؛م پس هستم.

3- موجودات جهان دو دسته اند: دارای قابلیت شرم زده گی و فاقد آن.

4- پارادوکس: بی شرم ها هرگز از نداشتن شرم، شرم نمی کنند.

۱۷ مهر، ۱۳۸۹

پایگاه های اطلاعات علمی

خبرنامه داخلی جهاددانشگاهی مصاحبه ای کرده با افشین صندوقدار- رییس پایگاه اطلاعات علمی جهاد (SID). آن جا که ازش در مورد برنامه های آتی SID پرسیده اند ادعا کرده که 12 طرح در برنامه های کوتاه، میان و بلندمدت این پایگاه وجود دارد که به مرور اجرا خواهد شد. من بسیار کنجکاو بودم که ببینم این طرح ها چی هستند، اما آن چه به آن اشاره شده بود چندان فوق العاده نبود و بیش تر مربوط می شد به کامل تر کردن دیتابیس با پوشش دادن نشریات بیش تر، ایندکس کردن مقالات کنفرانس ها، رصد تحولات علمی کشور  و ارایه گزارش به سازمان ها. اتفاقا همان چیزی که من خیلی دنبال اش می گردم در صحبت های ایشان غایب بود، و آن ارتقای فنی سایت SID مطابق با استانداردهای دیتابیس های جهانی و موتورهای جستجوی استنادی است. این همان چیزی است که در ایران سایت های آرشیوکننده ی مستندات علمی (از جمله SID، IranDoc، magiran، ISC) فاقد آن هستند و با اطلاعاتی که ما داریم به نظر می رسد در فکر آن هم نیستند.

پایگاه های داده ی علمی-پژوهشی مشهور و وبسایت های ناشران معتبر بین المللی، علاوه بر امکانات سرچ ساده، امکان سرچ های پیچیده تر و نیز مجموعه ای از ابزارهای خاص را در اختیار محققان می گذارند که کیفیت و سرعت جست و جو و بازیابی اطلاعات را ارتقا می بخشد. به نظر می رسد پایگاه های اطلاعاتی داخلی که مستندات علمی را آرشیو می کنند برای برآوردن استانداردهای جهانی راه بسیار درازی در پیش دارند از جمله: (1) سیستم جست و جوی قریب به اتفاق این سایت ها پرنقص است و انتخاب های متنوع در اختیار محقق قرار نمی دهد (مثلا امکان استفاده از عملگرهای منطقی که در پایگاه های استنادی خارجی بسیار رایج است)، (2)امکان ذخیره ی نتایج جست و جوی کاربری که رجیستر کرده است وجود ندارد، (3) امکان ساختن email alert موجود نیست، (4) ا مکان دانلود نتایج در یک نرم افزار مدیریت استنادات (مثل EndNote) وجود ندارد، (5) ظاهر سایت ها خوانا نیست، به این معنی که دسترسی به قسمت های مختلف به سهولت ممکن نیست و نیاز به کند و کاو زیادِ کاربر در سایت دارد، (6) ایرادات فنی و پشتیبانی مکرر وجوددارد که باعث بروز خطا در بارگذاری صفحات می شوند و دسترسی به سایت یا نتایج جست و جو را برای کاربر فی المجلس به کلی متوقف می کنند، (7) امکان پیگیری کارهای دیگر نویسنده، مقالات مرتبط، دیدن رفرنس های یک مقاله و ... وجود  ندارد.
صحبت از بسیاری امکانات دیگر در برابر چنین نقص های ابتدایی ای شاید خیلی لوکس به نظر برسد، در حالی که در اکثر پایگاه های استنادی تخصصی و حرفه ای خارجی به رایگان وجود دارد.

به نظر می رسد  تاکنون عمده ی هّم و غم برنامه ریزان پایگاه های اطلاعات علمی داخلی، جمع آوری و آرشیو کردن نشریات و مقالات بود است. در حالی که آرشیو کردن بدون امکان بازیابی کارامد، سریع و سهل الوصول برای کاربران، چیزی شبیه «کمد آقای ووپی» است که فقط خودش از آن سر در می آورد و می تواند چیزی ازش بیرون بکشد! اگرچه شاید تشبیه کردن سایتی مثل SID به کمد آقای ووپی بی انصافی باشد(!) و اساسا «لنگه کفش هم در بیابان نعمتی است» و تبعا سایت های موجود چیزی بسیار بیش تر از کمد آقای ووپی و لنگه کفش هستند (!)، با این حال امیدوارم تلاش و سرمایه گذاری ای که برای چنین سایت هایی می شود بازدهی بیش تری داشته باشد.

اگرچه باید جانب انصاف را حفظ کرد و یک نکته ی مهم را نباید از نظر دور داشت و آن اقتصاد چنین فعالیت هایی است. مثلا در حال حاضر SID  هیچ هزینه ای بابت خدمات اش به طور مستقیم از کاربران دریافت نمی کند. magiran بابت سرچ هزینه ای دریافت نمی کند اما ارایه متن کامل منوط به پرداخت هزینه است، همچنین است سایت Irandoc. با این وجود ظاهرا این سایت ها هم ضرورتی به ارتقای برنامه های جست و جوی خود نمی بینند (ضمن این که توجه داریم که SID و Irandoc به بخش خصوصی مربوط نمی شوند).

نکته ی مهم دیگر این است که ناآشنایی اغلب کاربران این سایت ها (از جمله دانشجویان وبسیاری از محققان) با پایگاه های داده خارجی و بی اطلاعی از نحوه ی بهره برداری از امکانات  چنین سایت هایی، نیاز و تقاضای چنین امکاناتی را از سایت های داخلی به وجود نمی آورد و متعاقب آن سایت های داخلی هم ضرورتی برای سرمایه گذاری در این زمینه ها نمی بینند. مهارت جست و جوی بسیاری از دانشجویان و محققان بسیار ابتدایی و سنتی است. مهارت اغلب آن ها در حد google، و در بهترین حالت در حد advanced search گوگل است و هیچ آشنایی حتی با سرویس جست و جوی استنادی گوگل (google scholar) ندارند. در چنین فضایی شاید باید حق را به تصمیم گیران پایگاه های داخلی داد که سرمایه گذاری خود را معطوف به توسعه ی کیفی و گسترش خدمات نکنند.

پ.ن. آن چه گفته شد حرف های یک کاربر به زبان ساده و بر مبنای تجربه ی شخصی اش بود وگرنه ممکن است یک متخصص اطلاع رسانی حرف های به مراتب بیش تری در مورد کم و کیف فعالیت سایت های اطلاعات علمی داشته باشد.

۱۵ مهر، ۱۳۸۹

فقط من


دندان های اش را مسواک زده و آماده ی خواب است. می آید کنار میزم می ایستد و پای اش را می کند توی یک کفش که: «پاشو بیا، [قصه های کتاب] مژگان شیخی بخون». من که تازه گرم شده ام، می گویم: «امشب بگو بابا برات بخونه» . ناله می کند: «نه، بابا خوب صدای قصه ها رو درنمیاره». همان طور که مشغول کلیک کردن ام بدون این که سرم را از روی مانیتور برگردانم ادامه می دهم: «حالا امشب سعی می کنه خوب بخونه». ول کن نیست: «نه، اون اصلا بلد نیست». لبخند موذیانه و فاتحانه ای بر لب های«بابا» نقش می بندد. دست دخترک را می گیرم و از پای میز بلند می شوم تا ببرمش روی تخت. ته دل ام سخت خوش حال ام که چنین لذت نابی را فقط من به او می توانم بدهم.

* مشخصات کتاب مورد نظر که هر دو مان داستان های اش را خیلی دوست داریم و تازه رسیده ایم به داستان هجده ام، این است:
شیخی، مژگان. (1385). 30 قصه،30 شب، جلد8 (روزی که ازهوا نخود و کشمش بارید). تهران: انتشارات قدیانی.

مراقب باشم

دخترک را بابت بی حواسی و شلخته گی اش که به زعم من باعث بی آبرویی ام پیش معلم اش شده بود سرزنش کردم. بچه ی بی دفاع همین جور با مظلومیت گوش می کرد و قیافه ی ندامت بار و رقت انگیزی داشت. بعد همه ی این ها کنجکاو شدم که بدانم چه طور چنان خبط واضحی مرتکب شده، کاشف به عمل آمد که اصلا معنی کلمه ای را درست متوجه نشده بوده و بر مبنای همان برداشت غیردقیق خودش عمل کرده است. خجالت زده شدم! معنی دقیق کلمه را برای اش توضیح دادم و گفتم از این به بعد بر این مبنا عمل کند.

اخیرا دو-سه بار دیگر چنین تجربه ای با او داشته ام. از دیروز تصمیم گرفتم قبل از داد و بیداد کردن در مورد اشتباهات اش اول خوب منشاء مساله را بررسی کنم، شاید ناشی از بدفهمی چیزی یا تصورات نادرست یا نامرتبط اش در مورد چیزی یا بی تجربه گی اش باشد و نه ناشی از بی دقتی، بی نظمی و بی مسؤولیتی اش. از این به بعد قول می دهم بیش تر مراقب باشم!

بچه ها به آن زودی ها که ما فکر می کنیم (یا انتظار داریم) بزرگ نمی شوند...

۱۲ مهر، ۱۳۸۹

مسؤولیت شغلی

تعریف می کرد که پسر ده ساله ی همکارش را به خاطر جراحی شکستگی دست اش برده اند به یک بیمارستان خصوصی. بعد از این که بچه را بیهوش کرده اند معلوم شده شرکت تجهیزات طبی پلاتین را به موقع نفرستاده! بچه را برگردانده اند تا پلاتین برسد. 2-3 ساعت بعد دوباره بچه را برده اند اتاق عمل، معلوم شده پلاتین استریل نشده بوده، بچه را برگردانده اند، بعد از استریل شدن پلاتین هم جراح توی ترافیک مانده بوده ... او فقط تا همین جای کار را مطلع بود، و معلوم نبود دست این بچه ی نگون بخت بالاخره جراحی شده یا نه. به حال والدین و بچه ای که معلوم نیست چندبار بیهوش شده و به هوش آمده (و این چه تاثیری بر مغز و اعصاب سه تایی شان گذاشته) باید خون گریه کرد.

با خودم فکر کردم دست کم یک دلخوشی کسی که توی حوزه ی علوم انسانی کار می کند (برخلاف کارکنان حوزه ی پزشکی و مهندسی) این است که به طور مستقیم با جان مردم سر و کار ندارد. اقلا خیال ات راحت است که بی مسؤولیتی  و سهل انگاری و بی سوادی ات مستقیما جان کسی را به خطر نمی اندازد. به هر حال بار «عذاب وجدان» یک حرفه هم در کنار سایر پارامترها مهم است دیگر!!!

۰۸ مهر، ۱۳۸۹

کودک نویسنده

یک کتاب جدید تصادفاً دیدم با عنوان «با مامان ها چطور کنار بیاییم» که لنگه ای هم دارد برای باباها. راست اش تا به حال کتابی از این دست ندیده بودم: روانشناسی عامه برای کودکان به قلم یک کودک! در واقع چیزی از جنس «مریخی ها، ونوسی ها» برای بچه ها. این کتاب خیلی ساده و کوتاه نوشته شده و با نقاشی های کارتونی همراه است. لحن آن بامزه و از زبان یک بچه نوشته شده است.فکر می کنم بچه های سنین پیش دبستانی، دبستان و حتی راهنمایی خوش شان بیاید.


این کتاب همه ی آن چیزهایی را به بچه ها گفته که ما –مادرها- می گوییم (و دوست داریم بچه ها بدانند) و البته معدودی چیزهایی که نمی گوییم! شاید بچه ها خوش شان بیاید که نویسنده در قالب یک مادر نصیحت گر خسته کننده یا عصبانی و فرمان دهنده ظاهر نشده است.

نویسنده ی این کتاب «الک گروین» در نه سالگی (2008) توانست اولین کتاب خود را که به عنوان پروژه ی مدرسه نوشته بود به لیست پرفروش ترین های روزنامه ی نیویورک تایمز برساند!!! کتاب مزیور با عنوان «How to talk to girls»  نوشته شده بود. بعدا انتشارات هارپر کالینز چهار کتاب دیگر از این پسربچه ی امریکایی ساکن کلرادو را هم منتشر کرد با عناوین:
How to talk to Moms
How to talk to dads
How to talk to Santa
Rules for School
که می توانید در سایت انتشارات هارپرکالینز پیش نمایش کتاب ها را ببینید. انتشارات شهر قلم -تا جایی که من دیده ام- ترجمه ی دو جلد از این کتاب ها را منتشر کرده است.

کتاب «با مامان ها چطور کنار بیاییم» هفت فصل دارد:
فصل اول: چرا مامان ها اینطوری اند
فصل دوم : آن چه مامان ها دوست دارند
فصل سوم: آن چه مامان ها دوست ندارند
فصل چهارم: دلخوری بچه ها از بعضی کارهای مامان ها
فصل پنجم: بهانه ها، رشوه دادن ها و تلافی کردن ها
فصل ششم: دلخوری مامان ها از بعضی کارهای بچه ها
فصل هفتم: دلیل من برای دوست داشتن مامانم

این هم یک پاراگراف از این کتاب برای آن که سبک اش دست تان بیاید:
«بعضی وقت ها مامانمان بهترین مامان دنیا می شود. اما بعضی وقت ها فکر میکنیم که خیلی بدجنس شده و می خواهد دنیای ما را زیر و رو کند. اگر راستش را بخواهید، هر دوی این ها درست است.»

How to talk to moms
Alec greven
با مامان ها چطور کنار بیاییم
الک گریوین، ترجمه شقایق خوش نشین، 1389 ، شهرقلم

۰۶ مهر، ۱۳۸۹

وبلاگ و تعمیم های ناروا

پست قبلی باعث شد مباحثه ی کوتاهی بین من و دوست دیگری دربگیرد. او به درستی اعتقاد داشت که نمی توان حکم کلی در مورد افراد داد. او قطعا درست می گفت و من در خودآگاه یا ناخودآگاه ام موقع نوشتن آن جمله می دانستم که این تعمیم و قطعیتی که در بیان من هست مطابق با واقعیت نیست. به علاوه در زندگی روزمره ام اصولا به این تعمیم ها حساس و از آن ها هراسان و گریزان ام، تلاش می کنم به سادگی و با سهل انگاری از تعمیم استفاده نکنم و از تعمیم های سهل انگارانه ی دیگران هم برمی آشوبم.  با این حال، آن گفت و گو مرا واداشت که فکر کنم که چرا من چنین جمله ای را نوشته ام؟

به نظرم نوشتن چنین جمله ای تا حد زیادی مربوط به ماهیت وبلاگ است و شاید یکی از رازهای جذابیت وبلاگ نوشتن و خواندن. وبلاگ به خاطر سرعت انتشار و شخصی بودن آن، می تواند منعکس کننده ی اندیشه های نیندیشیده و هیجان های آنی ما باشد. وبلاگ ها به خاطر همان دو خصوصیت پیش گفته، عرصه ای برای به اشتراک گذاشتن تجربه های حسی ما است، تجربه هایی که وجه احساسی و هیجانی آن ها قوی تر و پررنگ تر از وجه عقلانی و منطقی شان است. نویسنده و خواننده هم به این امر آگاهی نسبی و ضمنی دارند. به نظرم خصوصا مینیمال ها بیش از سایر نوشته ها (نوشته های مفصل و تحلیلی) نماینده ی چنین سبک نوشتاری هستند. آن ها دارای حکم های کلی و تعمیم های ناروا، گرایش های افراطی، ساختارشکن و عصیان گرانه هستند. علیرغم این ها، نویسنده معمولا بدون نگرانی از سوء تعبیر از نوشته یا شخصیت خود چنین نوشته هایی را در وبلاگ منتشر می کند، زیرا به مرور زمان توافقی ضمنی در این مورد بین نویسنده و مخاطب به وجود آمده است. دو نمونه از این پست ها که نسبتی هم با هم دارند و من موقع نوشتن شان بسیار لذت بردم این دو تا هستند: قساوت، ستایش.

با همه ی این ها، وبلاگ ها خصوصیات دیگری هم دارند که آن ها را مناسب انتشار نوشته های تحلیلی و تفصیلی می کند که در این پست دلیلی برای پرداختن به آن ندارم.

۰۳ مهر، ۱۳۸۹

۳۰ شهریور، ۱۳۸۹

خوشی های یک پستاندار کوچک!

یکی از خوشی های زندگی من و دخترم وقت هایی است که من «بدون احساس اتلاف وقت» یا «فشار هنجاری مادر خوب بودن» با او گرم صحبت می شوم. فرقی هم نمی کند درباره ی چی باشد: مسایل اجتماعی و روابطش با دیگران، موضوعات علمی از هر نوع، رفتارهای خوبش، کارهای خلاق اش، احساس های مان و ... . وقتی با تمام وجود درگیر گفت و گو با او می شوم، احساس دلپذیری دارم و خوب می دانم که او فرق این گفت وگو را با گفت و گوهای «از سر رفع تکلیف»ی می فهمد، اگرچه هنوز نمی تواند به زبان بیاورد.

امروز   درباره ی انواع حیوانات و خصوصیات شان صحبت می کردیم، درباره ی پرندگان، پستانداران، خزندگان، جوندگان، حشرات و ... . درباره ی مصداق های هرکدام و بعضی موارد غلط انداز مثل پنگوئن، دلفین، خفاش و ... . سعی می کرد خودش مثال هایی بیابد برای هرکدام. برای اش گفته ام که فرق مهم پستاندارها با تخم گذارها این است که یکی بچه به دنیا می آورد و دیگری تخم می گذارد. تا جایی که از کتاب علوم مدرسه یادم بود خصوصیات هر کدام را گفتم. وجه تسمیه ی پستاندارها را که گفتم  خندید! ظاهرا تا به حال به این قضیه فکر نکرده بود و معنی لفظی کلمه را هم نمی دانست. بعد هم درمورد ماهیت «آدم» در میان این حیوانات گفتم که کمی تعجب کرد. گویا تا به حال فکر نکرده بود که به هر حال «آدم» هم یک چیزی از نوع «جانور» است!

من: حالا دوست داشتی تو یک تخم گذار بودی به جای پستاندار؟
دخترک: نه
من: چرا؟!
دخترک: چون اون وقت باید یه عالمه وقت می نشستم رو تخم هام که گرم باشن.
من: خوب، بهتر از این بود که نه ماه یک بچه رو تو شکمت این ور و اون ور بکشی.
دخترک: نه، چون اقلا وقتی بچه تو شکمم باشه می تونم برم این ور- اون ور خوشی کنم، ولی وقتی تخم بذارم باید یکسره روش بشینم.

این «خوشی» از آن واژه های کلیدی در فلسفه ی زندگی این بچه و احتمالا خیلی از بچه ها است، حالا با هر واژه ای که از آن نام ببرند یا اصلا صریحا نام نبرند. آن ها فکر می کنند که جهان وکار جهان برای آن است که آن ها لذت ببرند! و البته والدین کارگزاران بی جیره و مواجب لذت جویی بی پایان آن ها هستند.
«خوشی کردن» یا «اصالت لذت» از آن مفاهیمی است که شاید در زمان کودکی ما به این گستردگی وجود نداشت یا چنین اهمیت و اصالتی به عنوان یکی از ارزش های زندگی نداشت. تصورم بر این است که ما –به عنوان والدین- نقش کمی در القای این موضوع نداشته ایم، همچنان که انواع فیلم ها و کارتون های کودکان.

دارم به این فکر می کنم که  جایگاه والا یافتنِ «لذت» چه ملزومات و پیامدهایی برای بچه ها، والدین و جامعه دارد. برنده ها و بازنده های این رخداد چه کسانی هستند و هرکدام تا چه حد؟

ادراک یا احساس؟

 عزیزان دل ام! لطفا perception را به «ادراک» و perceived را به «ادراک شده» ترجمه نکنید، اصلا قشنگ و رسا نیست. منظور از perception وجه ذهنی (سوبژکتیو) چیزی است که در مقابل وجه عینی آن قرار می گیرد. شما ممکن است احساس امنیت داشته باشید یا نداشته باشید، این تا حدی متمایز ومستقل از آن است که واقعا امنیت شما تامین شده باشد یا نشده باشد. ممکن است احساس کنید مورد حمایت هستید، صرف نظر از این که چه کسانی و به چه مقدار یا تحت چه شرایط یا با چه کیفیتی حاضرند از شما حمایت کنند.  Perception به چنین حسی ناظر است. بنابراین واژه ی «احساس» در این مورد ضمن این که رسا و شناخته شده است، به اندازه ی واژه ی«ادراک» در این مورد خاص گنگ و نامأنوس نیست.
مثال:
Perception of security: احساس امنیت
Perceived social support: احساس حمایت اجتماعی

۲۹ شهریور، ۱۳۸۹

نزول


نازل شده در باب امانت: ای اهل ایمان! آیا می دانید بس ناجوانمردانه تر از «امانت گرفتن کتاب و پس ندادن آن» چیست؟ بدانید و آگاه باشید که همانا امانت گرفتن و برنگرداندنِ کپی ها، نوشته ها یا ترجمه های دست نویس است که صاحب آن نسخه ای از آن ندارد و به هیچ وجه از جای دیگری هم نمی تواند تهیه شان کند. و شما چه می دانید که حسرتِ قرین از دست دادن مطالبی که ساعت ها وقت صرف آن شده چه قدر است.

پیشنهاد1: حتی اگر یک سیخ یا میخ به کسی امانت می دهید جایی یادداشت کنید. من یک-دو سالی هست هر کتابی که به کسی امانت می دهم یا از کسی می گیرم با نام شخص و تاریخ آن یادداشت می کنم، این جوری حساب اموال مطالعاتی ام را دارم! اما به نظرم این چیزی که الان گم کرده ام مال قبل از درست کردن این دفتر و دستک حساب و کتاب است.

پیشنهاد2: اگر فیش های جدیدتان همگی رایانه ای است به خودتان نبالید. ممکن است چیزهایی لازم داشته باشید که مال چند سال پیش از رایانه ای کردن سیستم درس و مشق و مطالعه تان است. ترجیحا وقتی پز بدهید که همه چیز-اعم از قدیمی و جدید- را دیجیتالی کرده باشید!

۲۴ شهریور، ۱۳۸۹

اینترنت و نابرابری قدرت

یک پزشک مطلبی نوشته با عنوان «چگونه یک نرم‌افزار خوب می‌تواند ما را احمق کند؟!» که توصیه می کنم بخوانیدش. لب مطلب این است که «فناوری اینترنت، می‌تواند روی مغزهای ما اثر بگذارد و توانایی‌های ذهنی معینی را در ما کاهش دهد».  او سپس به «گوگل» اشاره کرده که چه طور فناوری های مختلف اش حافظه، تمرکز و خلاقیت آدم ها را می تواند تحت تاثیر قرار دهد.

به نظرم فناوری های خیلی ساده تر از اینترنت، خیلی پیشتر از این ها، همین کار را با ما کرده: من شماره تلفن همراه خواهر و مادرم را هم حفظ نیستم چون ازهمان اول وارد حافظه ی گوشی کرده ام و هرگز نیازی به از بر کردن آن احساس نکرده ام. خیلی وقت ها به صرف این که چیزی را روی فایلی یادداشت کرده یا کامنت گذاشته ام، به دقت از حفظ نمی کنم، و بعد که دفعتا می خواهم برای کسی توضیح شفاهی بدهم، جزئیات اش را فراموش کرده ام!! چون خیالم راحت بوده که فکر و ایده ام را جای امنی ثبت کرده ام لزومی به از حفظ کردنش ندیده ام. فناوری های احمق کننده چیزهای چندان عجیب و غریبی هم نیستند.

ماجرای "گوگل" هم برای خودش ماجرایی است. فکر می کنم به زودی به یکی از مباحث مهم و داغ در اندیشه ی انتقادی تبدیل شود. "گوگل" طرز تفکر ما را تحت تاثیر قرار می دهد، تفکر ما را بدان گونه که الگوریتم های خود را سازمان داده کانالیزه می کند. نمی گویم لزوما در این مورد توطئه ای در کار است، اما به نظرم لازم است مثل خیلی از پدیده های دیگر که قدرت ما را در مدیریت فکر و عمل مان محدود می کنند و «عاملیت» ما را تهدید می کنند، آگاهانه با آن برخورد کنیم. من مطالعه ای در باب ایده ها و نظرات جدید متفکران درباره ی تکنولوژی اطلاعات و اینترنت نکرده ام، اما تصور می کنم یکی از مباحثی که کاملا قابلیت داغ شدن دارد، قدرت فزاینده ی تکنولوژی اطلاعات در مدیریت اندیشه های ما است. نابرابری قدرت در رابطه ی ما و تکنولوژی اطلاعات (و تبعا هر کسی که آن را مدریت می کند) به روشنی مشهود است. چالش حال و آینده ی ما یافتن راهی برای برقراری توازن قدرت در این شکل نوپدید نابرابری است.
اگر برای مثال امروزه از پدیده هایی همچون پزشکی شدن (medicalization) در جامعه شناسی سخن می رود که به  محدودکردن و سلب عاملیت کنشگر توسط نهاد پزشکی دلالت دارد، شاید جامعه شناسان به زودی از پدیده ای نظیر اطلاعاتی شدن، گوگلیزه شدن و ... سخن بگویند که به تهدید و تحدید عاملیت کاربران توسط تکنولوژی اطلاعات اشاره داشته باشد.  به نظر می رسد تکنولوژی اطلاعات هر روز بیشتر از دیروز در پی جهت دهی به ذهن ما بر اساس الگوریتم های از پیش طراحی شده است. اگرچه رابطه ای دیالکتیکی بین کاربران و برنامه نویسان و طراحان نرم افزارها و پلتفرم های اینترنتی و اطلاعاتی هست، و طراحان با تحلیل مستمر رفتار کاربران سعی در بهینه کردن برنامه های خود دارند، اما نمی توان خطر قدرت یافتن بیش از حد تکنولوژی و سلطه ی آن بر کاربران را منتفی دانست.

۲۳ شهریور، ۱۳۸۹

طول یا عرض زندگی!؟

یک-دو ماه پیش، توی جمعی داشتم می گفتم که چه وضعیت نابسامانی داریم: بیش تر موادغذایی طبیعی و صنعتی (فراوری شده) ای که مصرف می کنیم آلوده به مواد شیمیایی مضر برای سلامت است، آلودگی نادیدنی آب و هوا سلامت مان را تهدید می کند، و آلودگی صوتی و الکترومغناطیسی در حالی که دغدغه های لوکسی به حساب می آیند اعصاب و روان مان را می فرساید، به علاوه ی کلی مصنوعات و مواد زیان  آور دیگر که به ناگزیر با آن در تماس هستیم. این ها تازه مادی ترین عناصری هستند که سلامتی مان را تهدید می کنند. فکر می کنم حتی اگر سبک زندگی مان را اصلاح کنیم (چنان که امروز می گویند بخش مهمی از علل ابتلا به بیماری های قلبی و عروقی که اولین عامل مرگ و میر ایرانیان هستند،  به سبک زندگی و وتغذیه مربوط می شود)، ناگزیر با بیماری هایی همچون سرطان روبرو خواهیم بود. گفتم که فکر می کنم نسل ما طی سال های آینده به طور جدی با سرطان دست به گریبان خواهد شد و ما حتی نتوانیم پنجاه را رد کنیم!
همان طور که مشغول کارش بود، با لبخندی شاید طعنه آمیز گفت: «دیگه به طول زندگی فکر نکنین، به عرضش فکر کنید»
این جمله مثل آبی بر آتش بود. از آن روز به بعد هر وقت شروع می کنم به حرص خوردن درباره ی انوع چیزهایی که مضر به حال سلامت است و ناگزیر از مصرف اش هستیم این جمله ی طلایی را به خاطر می آورم.

تصویر1- درصد مرگ و میر به علت «بیماری های دستگاه گردش خون» نسبت به کل مرگ و میرها طی سال های 58 تا 80
تصویر2- درصد مرگ و میر به علت «سوانح، حوادث و مسمویت ها» نسبت به کل مرگ و میرها طی سال های 58 تا 80




تصویر3- درصد مرگ و میر به علت «سرطان و تومورها» نسبت به کل مرگ و میرها طی سال های 58 تا 80

ماخذ نمودارها:
پی نوشت: دغدغه ی محیط ناسالم، تازه جدای از دغدغه ی داشتن سالمندی پرمشکلی برای نسل دهه های 50 و 60 و احتمالا پس از آن است. نسل پرجمعیتی که هنوز دولت ها نتوانسته اند راه حلی برای مشکلات جوانی شان بیابند وارد میانسالی و سالمندی خواهند شد و بحران های این سنین را به دنبال خواهند آورد. سلامت و رفاه سالمندان چیزی است که الان دولت های توانمند و کشورهای مرفه و ثروتمند در تامین آن وامانده اند، آیا خوشبینانه می توانیم انتظار داشته باشیم سالمندی آرام تری منتظر نسل 50 و 60 باشد؟!

۱۹ شهریور، ۱۳۸۹

جنایت و ترس

یکی از کنجکاوی هام مصاحبه با کسانی است که جنایت های خیلی خشن و عجیب انجام داده اند. تبعا همه شان نباید بیماران گریخته از بیمارستان روانی باشند یا جنایت کاران با سابقه یا با برنامه ریزی و سازماندهی کاملا خودآگاهانه ی قبلی. چه چیز این آدم ها را به نقطه ی ارتکاب به چنین جنایاتی کشانده و رسانده؟


نمی دانم این هم یک بیماری روانی است –که من دارم- که آدم همیشه وقتی آدم های یک سر طیف را می بیند بترسد که یک روزی او هم مثل آن ها واکنش نشان بدهد!؟


روزنامه ها هرگز تمام واقعیت را در صفحه ی حوادث شان نمی نویسند...و اتفاقا همین بی اطلاعی از وضعیت واقعی چنان آدم هایی (جنایتکارها) است که می ترساندم. گاهی خودم را دلداری می دهم که حتما آن ها آدم های معمولی نبوده اند، حتما یک چیزهای خیلی متفاوتی توی زندگی شان بوده یا سبک زندگی سالمی نداشته اند... اما از کجا معلوم که بعضی شرایط من معمولی یا سبک زندگی ام سالم باشد؟سال ها قبل که خواننده ی ثابت صفحه ی حوادث بودم بیم از قربانی جنایت شدن داشتم، حالا بیم از ارتکاب آن!


اصلا فکر کردن به/نوشتن همین چیزها نشان دهنده ی اختلال روان نیست!؟

۱۶ شهریور، ۱۳۸۹

دریافت های سی سالگی (3)

کنکور و قیامت
از وقتی همکلاس دبیرستان بودیم یادم است که آدم خیلی پرتلاشی بود. البته به دلیلی اغلب نتیجه به اندازه ی پشتکار و همت اش نبود. با این حال پیشرفت نسبی اش را همواره مدیون همین پشتکار و انگیزه ی قوی بود که من همیشه تحسین می کردم و راست اش تا حدی به اش حسودی ام هم می شد، اگرچه شاید چیزهای دیگری در من برای او غبطه برانگیز بود.

سالی که گذشت در جریان تلاش اش برای قبولی کنکور بودم. نتایج که اعلام شد با sms ازش پرسیدم در کنکور قبول شده یا نه. گفت نشده. اظهار امیدواری کردم که اسم اش در مرحله ی تکمیل ظرفیت اعلام بشود. با رتبه ای که داشت خودش بعید می دانست. نوشت که : «یاد قیامت افتادم. کارنامه مونو بدن بگن توی همه کارا رد شدی. و همه کارات غلط بوده».
بدجور به فکر فرو رفتم.

فقط بعد از سی سالگی است که ممکن است آدم به چنین تداعی ای برسد...


از نوشته های پیشین:
  دریافت های سی سالگی (2)
دریافت های سی سالگی

شانس!؟



حضورت را می توانی با چهره ای همیشه منتقد و ناراضی نشان بدهی، یا با کنش همیارانه، همکاری و با جلب فعالانه ی اعتماد حاضران در زمینه هایی که منافاتی با اصول اخلاقی ات ندارد نشان بدهی و بعد مدعی و طلبکار چیزی باشی. در صورت دوم مجبور نیستی تحلیل علی معکوس ارائه بدهی، و «نومیدانه» از «بدشانسی» همیشگی خودت بگویی.
خلاف قاعده های شناخته شده رفتار کردن و بعد انتظار رفتار علّی معکوس داشتن از جامعه، منطقی نیست!

۱۱ شهریور، ۱۳۸۹

فاصله

«بند را به آب دادن» یعنی طوری رفتار کنی که طرف در مورد فاصله اش با تو دچار توهم بشود! و بعد طرف ول کن معرکه نباشد.

۰۸ شهریور، ۱۳۸۹

تغییر ارزش ها در جهان

احتمالا خیلی ها نام «پیمایش جهانی ارزش ها» را شنیده اند. اطلاعات جالبی از این طرح روی سایت آن قرارداده شده است. به جز داده های طولی پروژه با فرمت های مختلف، سوالات، کدبوک ها و مستندات طرح هم موجود است. فایل داده ها برای سه نرم افزار SPSS,  SAS, STAT روی سایت قرار داده شده که می توانید به رایگان دانلود و تحلیل های مورد نظرتان را روی آن ها انجام دهید. اگر حال یا مهارت استفاده از نرم افزارهای آماری را نداشته باشید می توانید به صورت آنلاین تحلیل های سریع از داده ها بگیرید که به صورت جدول فراوانی، جدول متقاطع، نمودار میله ای بر حسب سوالات مختلف برای مقایسه کشورها بر حسب داده های سال های مشخص ارایه می شود.
اما نتایج تحلیل گسترده ی داده ها هم به طور مختصر در بعضی صفحات این سایت آمده است که یکی از مهم ترین آن ها نتیجه ی زیر است:

براساس داده های این پیمایش ها دو خوشه ی ارزش های سنتی/ سکولار[عرفی]-عقلانی و ارزش های بقا/خودابرازی به دست آمده که بیش از 70%  واریانس تفاوت بین کشورها را در ده شاخص تبیین می کند. این شاخص ها خود همبستگی قوی با دیگر جهت گیری های مهم دارند. [«نقشه ی فرهنگی» جهان بر اساس همین دو خوشه ی ارزش ها تهیه شده که در زیر می بینید. می توانید ایران را در منطقه ی سبز پررنگ پیدا کنید]


نقشه ی فرهنگی جهان

بعد ارزش های سنتی/ سکولار-عقلانی تقابل بین جوامعی را که مذهب در آن ها خیلی مهم و خیلی کم اهمیت است نشان می دهد. جوامع نزدیک به قطب سنتی بر اهمیت روابط والد-فرزند و تفاوت قدرت، ارزش های سنتی خانواده، ردّ طلاق، سقط جنین و خودکشی تاکید می کنند. این جوامع سطح بالای غرور ملی و بینشی ناسیونالیستی دارند. جوامع دارای ارزش های سکولار-عقلانی در تمام موارد بالا ترجیحات متضادی دارند.
دومین بعد مهم واریانس بین کشوری به گذار از جامعه ی صنعتی به جامعه ی فراصنعتی مربوط است که قطب بندی بین ارزش های بقا و خودابرازی را منعکس می کند. ثروت بی سابقه ای که طی نسل های گذشته در جوامع پیشرفته انباشته شده به این معنا است که سهم روزافزونی از جمعیت در محیطی پرورش یافته اند که نیازهای بقای شان تضمین شده است. بنابراین اولویت ها از تاکید شدید بر اقتصاد و امنیت جسمانی به سمت تاکید فزاینده بر بهزیستی ذهنی، خودابرازی و کیفیت زندگی کشیده شده است. اینگلهارت و بیکر (2000) شواهدی یافتند که در اکثر کشورهای صنعتی جهت گیری ها از ارزش های سنتی به سکولار-عقلانی تغیییر کرده است. اما وقتی جامعه ای کاملا صنعتی شد و شروع به تبدیل شدن به جامعه ی دانایی محور [knowledge society] کرد، مدرنیزاسیون دیگر روند خطی ندارد و جهت گیری جدیدی از ارزش های بقا به سمت تاکید بر ارزش های خودابرازی پیدا می کند.
جزء اصلی این ارزش نوپدید، مستلزم قطبی شدن بین ارزش های مادی گرایانه و فرامادیگرایانه است. این قطبی شدن منعکس کننده ی تغییر فرهنگی ای است که بین نسل هایی در حال  ظهور است که نیازهای بقای شان تضمین شده است. ارزش های خود-ابرازی اولویت بالایی به حفاظت محیط، مدارا با ناهمگونی و تقاضای رو به رشد برای مشارکت در تصمیم گیری در حیات اقتصادی و سیاسی می دهد.   این ارزش ها قطبی شدن در مدارا با برون گروه ها شامل خارجی ها، همجنس گرایان و برابری جنسیتی را نشان می دهد.  این تغییر ارزش ها شامل تغییر ارزش های فرزندپروری هم می شود، از تاکید بر کار سخت تا تاکید بر تخیل و مدارا به عنوان ارزش های مهم برای آموختن به فرزندان.  این ها با حسی از بهزیستی ذهنی همراه است که به جوّ مدارا، اعتماد و تساهل سیاسی می انجامد. سرانجام، کشورهایی که رتبه ی بالایی در ازرش های خودابرازی دارند رتبه های بالایی در اعتماد بین شخصی نیز دارند.
این امر یک فرهنگ اعتماد و مدارا ایجاد می کند که در آن مردم ارزش نسبتا بالایی برای آزادی فردی و خودابرازی قایل اند  و جهت گیری های فعال سیاسی دارند. این ها دقیقا صفاتی هستند که متون فرهنگ سیاسی برای دموکراسی بسیار مهم تلقی می کنند. [مأخذ]

جدول داده ها در مورد ایران هم نشان میدهد که در موج سوم (1995) و چهارم (2000) تفاوت قابل ملاحظه ای در این دو متغیر وجود دارد که گذار به سمت ارزش های سکولار-عقلانی و خودابرازی را نشان می دهد.


اگرچه فایل داده های این پیمایش ها در درسترس است، اما عجالتا بخشی از نتایج این پیمایش ها که در کتاب نوگرایی و فرانوگرایی اینگلهارت آمده است به طور مختصر در این سایت ارایه شده است. نمودارهای بسیار جالبی برگرفته از این کتاب در این صفحه وجود دارد. فقط عیب ای این است که تصاویر اسکن شده اند و بعضی از آن ها را به سختی می توان دید و خواند. به علاوه نمودارهای این صفحه تقریبا همگی از داده های پیمایش هایی تهیه شده اند که ایران در نمونه ی آن ها نبوده، بنابراین دنبال ایران نگردید!

در ایران مرکز افکارسنجی دانشجویان مجری پرسشگری طرح بوده است. من پرسشنامه ی پیمایش را به فارسی روی سایت پیدا نکردم که لینک بدهم، اما نسخه ای از آن را در اختیار دارم.


پی نوشت:

1- این پست حاوی تصویر است. ممکن است در فید تصویر دیده نشود.

2- مصاحبه با دکتر گودرزی درباره ی پیمایش ارزش ها و نگرش های ایرانیان که احتمالا با ایده گرفتن از پیمایش جهانی ارزش ها طراحی شده بود.

۰۵ شهریور، ۱۳۸۹

بخشنامه ای برای دستکاری آمار


روزنامه خراسان: «عضو کميسيون اجتماعي با بيان اين که متاسفانه بخشنامه اي از سوي ثبت  احوال به زير مجموعه برخي از سازمان ها مشاهده شده که در آن اعلام کرده اند آمارهاي طلاق را کمتر و آمار ازدواج را بالا نشان دهند گفت: سازمان ثبت احوال با دستکاري آمار و ارقام اطلاعات نادرستي را در اختيار تصميم گيران قرار مي دهد.
اسماعيلي مدير کل روابط عمومي و امور بين الملل سازمان ثبت احوال درباره بخشنامه مورد اشاره به خراسان گفت: بخشنامه اي که اين نماينده به آن استناد مي کند بخشنامه اي است که بر روي نحوه اطلاع رساني در خصوص مقوله طلاق و ازدواج تاکيد داشت به نحوي که در آن تصريح شده بود، اعلام آمارهاي واقعي از طلاق در جامعه ممکن است ايجاد تنش کند و نرخ ازدواج را در جامعه کاهش دهد. وي تاکيد کرد: اين بخشنامه که حتي اجرايي هم نشده تاکيد داشته است که آمارها به مسئولان مانند استاندار، امام جمعه و حتي مسئولان عالي رتبه به صورت واقعي و بدون هيچ گونه تغييري اعلام شود ولي براي حفظ آرامش جامعه در اطلاع رساني به مردم با کمي تلطيف اعلام و رسانه اي شود.»
تو روز روشن آمار را دستکاری می کنند به خاطر ترس از «تنش». «مملکته داریم»؟!


پ.ن: آمارهای ولادت، فوت، ازدواج و طلاق را در سایت سازمان ثبت احوال ببینید.

۰۴ شهریور، ۱۳۸۹

بدشانسی

ده سال پیش دوستی داشتم که به شوخی می گفت: «مامانم همیشه بهم می گه وقتی میخوای عکس دسته جمعی بگیری، کنار خوشگلا و قدبلندها واینستا».

حالا وقتی این ربنای جدیدی که پخش می کنند می شنوم، و وقتی عکس علیرضا افتخاری را می بینم و اظهارات جدیدش را می خوانم یاد همان حرف مامان دوست ام می افتم.  آدم باید خیلی بدشانس باشد که دست بر قضا همه چیز طوری پیش برود که مردم  ناخودآگاه، شخصیت او یا کارش را با یک «اسطوره» مقایسه کنند!

۰۲ شهریور، ۱۳۸۹

چالش دیکتاتور صالح

شاید حرف زدن از ترجیح دموکراسی در برابر دیکتاتوری در عرصه ی سیاسی کلان کار ساده ای باشد. اما این ترجیح در عرصه ی خصوصی و بین شخصی -خصوصا وقتی پای یک دیکتاتور صالح در میان باشد!- به چالش عملی بزرگی تبدیل می شود. رابطه ی والد-فرزند و رابطه ی معلم-شاگرد از این دست اند.

۳۱ مرداد، ۱۳۸۹

مات و مبهوت

بعضی وقت ها احساس می کنی سرعت وقایع زندگی بیش تر از  آن چیزی است که توان سازگارکردن خودت را با آن داشته باشی.

به خودم یادآوری می کنم که آدمی خیلی سازگارتر از آن است که خودش فکر می کند.


۲۹ مرداد، ۱۳۸۹

ایران هفتاد و نهم شد!


احتمالا شما هم این خبر [به فارسی] را دیده اید که هفته نامه امریکایی نیوزویک در یک رتبه بندی جدید از بهترین کشورهای دنیا، ایران را در رده ی 79م جهان قرار داده است. این هفته نامه ادعا کرده است مبنای این رنکینگ جدید پاسخ به سوالی سهل و ممتنع است: «اگر شما امروز به دنیا می آمدید کدام کشور بهترین فرصت های زندگی از لحاظ بهداشت، امنیت، کامیابی و تحرک [اجتماعی] صعودی را برای تان فراهم می کرد؟» نیوزویک ادعا کرده که علیرغم رنکینگ های مختلف سازمان های مختلف، ارزش نظام رتبه بندی اش در ترکیب کردن 5دسته از شاخص های بهزیستی در سطح ملی برای 100 کشور است. جزئیات متد، فرمول ها و اجزای این شاخص در این جا آمده است. شاخص مزبور متشکل از زیرشاخص های مربوط به آموزش، بهداشت، کیفیت زندگی، رقابت پذیری اقتصادی و فضای سیاسی است.
این جور وقت ها من معمولا کنجکاوم بدانم چه کشورهای پیش از ایران قرار گرفته اند. رده های 59 تا 78 عبارتند از: چین، عمان، قزاقستان، کلمبیا، فیلیپین، عربستان، تونس، سری لانکا، مراکش، پاراگوئه، آذربایجان، اکوادور، ونزوئلا، السالوادور، اندونزی، مصر، نیکاراگوئه، هندوراس، بولیوی و هند. (مشاهده می کنید که دوستان امریکای لاتین وضع نسبتا خوبی دارند!). در آسیا هم کشورهای مالزی=37، کویت=40، امارات=43، ترکیه=52، اردن=53، قطر=54 پیش از ایران قرار دارند (مثل همیشه از آخر اول شدیم!).
به طور خیلی خلاصه و اجمالی (والبته طبق معمول!) بعد از کشورهای اروپای غربی و امریکای شمالی، اروپای شرقی و کشورهای مستقل مشترک المنافع و سپس کشورهای امریکای لاتین، آسیا و بعد افریقا قرار دارند. کشورهای آسیایی در میان رده های 37 تا 89  در نوسان هستند. آخرین کشور آسیایی لیست پاکستان است.

ولی شاه بیت این رنکینگ از نظر من نحوه ی ارایه ی آن است که طبق معمول این جور سایت ها، بسیار گویا و دیدنی است [این جا ببینید]. موس را روی نام هر کشور ببرید تا وضعیت شاخص های مختلف را ببینید. برای مثال هند و ایران را که درست پشت سر هم قرارگرفته اند امتحان کنید، یا ایران و ترکیه، یا ایران و عربستان. وضعیت جالب و متفاوتی از لحاظ شاخص های پنج گانه ی نیوزویک دارند . روی ایران یا هر کشور دیگر کلیک کنید تا ببینید چه می شود! وقتی دو کشور را پشت سر هم کلیک کنید چه می شود؟!

راستی ظاهرا اسم این نحوه ی ارایه ی اطلاعات "interactive infographic" است (اطلاعات گرافیکی تعاملی؟!). خودمانیم اسم پیچیده و بدتلفظی است، آدم را یاد قوری گل قرمز می اندازد.

از آرشیو:

کسی هست؟

کسی هست برای رضای خدا یک دعوتنامه ی گیگاپیپر برای من بفرستد؟

لطفا این متن را هم خوان کنید شاید بالاخره یک جایی کسی پیدا شد که بخواهد کار خیری بکند!

پ.ن. به معجزه روی وب ایمان خواهم آورد اگر درخواستی از این دست روی این وبلاگ کم بیننده پاسخی بیابد!

۲۷ مرداد، ۱۳۸۹

آزمون بچه داری

این روزها برای اشتغال به هر کاری، حتی تحصیل، باید در آزمونی، مصاحبه ای، چیزی شرکت کرد و حداقل -حدنصاب-ی از نمره  علمی یا عملی برای ورود به آن کار یا رشته به عنوان اثبات صلاحیت انجام کار یا تحصیل کسب کرد. با این حال سخت اسف انگیز که برای «بچه دار شدن» -بگو ساختن یک انسان- هیچ آزمونی برای سنجش حداقلِ «صلاحیت اخلاقی» (و نه حتی فکری) وجود ندارد. منظورم اصلا بی صلاحیتی از آن نوعی نیست که مثلا مادری که سنگدلی بی نظیر (یا شاید اختلال روانی) کودک اش را می آزارد یا به قتل می رساند ، منظورم بی صلاحیتی از همین نوعی است که آدم های کم و بیش و ظاهرا معمولی مثل خودم شامل اش می شویم.

۲۲ مرداد، ۱۳۸۹

کنجکاوی در طلاق و ازدواج

درباره طلاق کسانی که می شناسم کنجکاوی نمی کنم (همچنان که درباره ازدواج شان). نمیدانم، اما شاید گاهی این کنجکاوی نکردن حتی به بی اعتنایی و همدل نبودن تفسیر شده باشد. برای من اما این کنجکاوی نکردن دو دلیل دارد:

یکی این که به نظرم تجسس در این موردها یک جورهایی پاگذاشتن به حریم خصوصی افراد تلقی می شود و معمولا طوری وانمود می کنم که هر کس فقط همان قدر که خودش مایل است و صلاح می داند در این موردها اطلاعات بدهد. (شاید هم اگر بلد بودم چه طور به اندازه ی بهینه میزان پرس و جو و ابراز همدلی ام را تنظیم کنم، آن وقت مجبور نبودم به قیمت احترام به حریم خصوصی طرف، انگ بی علاقه و احساس و هیجان بودن یا چیزی از این دست را بخورم!)

دومین دلیل ام برای کنترل کنجکاوی ام، این است که معمولا ازدواج و خصوصا طلاق علت هایی دارد که آن قدرها هم صریح و سر راست نیستند که به بیان دربیایند، چه بسا طرفینِ آن هم علت های اش را به درستی «ندانند» یا «نتوانند» تشریح کنند یا «نخواهند». بنابراین تجسس کردن در علت این دو (و خصوصا طلاق) به نظرم کاملا بیهوده است و هیچ اطلاع دندان گیری به آدم نمی دهد. به عنوان یک قاعده ی کلی به نظر من کنجکاوی کردن در مورد امری که احتمال به دست آوردن اطلاعی که به درد تحلیل بخورد در  آن کم باشد، وقت تلف کردن محسوب می شود. (البته گاهی هدف از کنجکاوی ممکن است چیزی غیر از اطلاع یابی و تحلیل و قضاوت باشد، مثلا تخطئه، انتقام جویی، اثبات برتری خود و ...)

با این حال نمی شود انکار کرد که اگر طلاق و ازدواج را به صورت انتزاعی شکل گیری و گسست یک ارتباط اجتماعی در نظربگیریم که یکی از عمیق ترین و پیچیده ترین ارتباط ها با بیش ترین وجوه است، شاید این همه کنجکاوی ما در مورد دانستن علت و مکانیزم آن توجیه پذیر باشد. با این همه شخصا فکر می کنم کنترل نکردن این کنجکاوی به دلایل پیش گفته توجیهی ندارد!

جایگاه

یکی از نگرانی های همیشگی ارتباطی ام این است که جایگاه خودم را درست تشخیص نداده باشم. آدمی که جای خودش را بالاتر از جایگاهی که هست ارزیابی می کند (و طبق این ارزیابی واکنش نشان می دهد و با دیگران تعامل دارد) مضحک، ناپخته و حقیر به نظر می رسد و وضع آدمی که جای خودش را پایین تر از جایگاه بالفعل اش تلقی می کند رقت بار و ترحم انگیز است! در عوض آدمی که جای خودش را درست تشخیص می دهد بالغ و متعادل به نظر می رسد و حس احترام را در طرف مقابل برمی انگیزد.
خودم گاهی وقت ها از ترس این که مضحک به نظر نرسم چهره ای رقت بار پیدا کرده ام!

در مورد دخملک ام هم سخت نگران ام که آیا خواهم توانست تصویری از او برای خودش بسازم که به دو تای اولی شبیه نباشد!

۱۱ مرداد، ۱۳۸۹

نقش جذاب

آي لج درآرند كساني كه تا به شان تلفن مي زني يا مي بيني شان شروع مي كنند به ناله كردن و شرح گرفتاري هاي زندگي شان يا مريضي و دوا دكترشان.

اين جذابيتِ نقشِ اجتماعيِ آدمِ گرفتار و بيمار به طرز عجيبي در جامعه ما زياد است، شايد به اين دليل كه صاحب آن را نه تنها سزاوار ترحم و توجه ويژه مي كند، بلكه قصورهاي او را موجه مي كند. ولي اين آدم ها ظاهرا نمي دانند كه روحيه ي شاد و بشاش در بلندمدت براي ديگران بسيار جذاب تر است، در حالي كه آدم هميشه نالان بالاخره يك روز بقيه را خسته مي كند و حساسيت افراد را نسبت به حالات روحي خود كم مي كند.

توي وبلاگ ها هم از اين نمونه افراد زياد داريم. من كه البته هرگز نمي توانم در بلندمدت اين جور وبلاگ ها را دنبال كنم.


۰۶ مرداد، ۱۳۸۹

شکلات سوئیسی


در دنیای محصولات آموزشی و کاربردی دیجیتال، یکی از بزرگ ترین موهبت هایی که از آن برخوردار شده ام، آشنایی با نرم افزارهای دو دیکشنری صاحب نام Oxford و Longman بوده است. من چندین سال مشتری ثابت Oxford Genie بودم، بعدا که با نرم افزار دیکشنری لانگمن آشنا شدم و شیوه ی ارایه ی کامل تر نتایج جست و جو در این نرم افزار شگفت زده ام کرد، از آکسفورد دست برداشتم. متاسفانه از دو سال پیش که استفاده از ویندوز اکس پی را متوقف کردم دیگر نمی توانستم از لانگمن محبوب ام استفاده کنم تا این که دیروز پس از مدت ها یأس، نسخه ی جدیدی از لانگمن را یافتم که روی ویستا و سون هم می شد نصب کرد. 
برنامه با عنوان « Longman Advanced American Dictionary» نصب می شود.
این ورژن جدید، قابلیت های پیشین را بسط و ارتقا داده است. گذشته از معنای مفصل لغات و مشتقات آن ها همراه با مثال های گویا و تلفظ با سازماندهی کاربردی (که خود برای اثبات عالی بودن یک دیکشنری کافی است!)، در پانل کناری، مدخل های قبل و بعد لغت جست و جو شده، و کلمات و ترکیبات نزدیک به آن را به کاربر پیشنهاد می کند (گاهی چیزی که در اصل دنبال اش هستیم در همین لغات پیشنهادی یافت می شود ).

علاوه بر همه ی آن چه از یک دیکشنری تمام و کمال انتظار داریم که در سربرگ  Longman Advanced American Dictionary  قرار دارد، این نرم افزار امکانات دیگری هم ارایه می کند که در سربرگ های زیر هستند:

1-  Study Center که در آن آموزش و ارزیابی مهارت های چهارگانه زبانی  و آمادگی برای امتحان های تافل و ... وجود دارد. متن هایی هم که برای  آموزش و آزمون هست مربوط به رشته های مختلف علوم انسانی است. غیر از این ها یک سری تمرینات عمومی هم برای تسلط به مباحث مختلف مثل گرامر، دامنه لغات، انتخاب کلمه، بازنویسی جمله، کاربرد کلمات در انگلیسی و .... هم وجود دارد.

2- Personal Assessment که در آن بیش از 90 طرح درس های آماده برای یادگیری هست! هر طرح درس شامل حالت تمرین و حالت آزمون است. علاوه بر این ها 30  آزمون تشخیصی هم دارد.

3- در My Notepad شما می توانید چیزهایی که یادگرفته اید، اهداف، و نمودار پیشرفت خود را ثبت کنید! در واقع امکان ثبت متنی فعالیت های تان در قالب و به کمک این نرم افزار وجود دارد.

4- Teacher corner هم شامل تعدادی تمرین اینتراکتیو و قابل چاپ و تعدادی نکات کوچک دیگر برای یادگیری است.
موقع مرور وب دیکشنری می تواند در ابعاد کوچکی ظاهر شود که مزاحم  وبگردی شما هم نباشد. امکان پرینت صفحات مشاهده شده هم وجود دارد. همچنین دکمه هایی به صورت فلش به راست و چپ دارد که عملکردش شبیه عملکرد دکمه های فورودارد و بک وارد در  مرورگرهای اینترنت است و با آن می شود صفحات قبلی دیده شده را مجددا دید.
این بود انشای من در مورد دیکشنری لانگمن عزیزم. به قول استادم «اگر طالب دقت هستید» لانگمن را از دست ندهید. خواهش می کنم اسم بابیلون را نیاوردید که کهیر می زنم. یک شرکت خلق الساعه ی نرم افزاری هرگز نمی تواند جای یک مجموعه ی علمی و حرفه ای متخصص در زمینه ی تولید دیکشنری را بگیرد. این مثل این است که یک بسته شکلات سوئیسی و  یک تکه شکلات تخته ای بگذارند جلوی تان، شما کدام را برمی دارید؟؟
حالا اگر مثل من نیاز به یک دیکشنری انگلیسی به فارسی و برعکس هم دارید، استثنائا اجازه می دهم از بابیلون استفاده کنید. گرچه خودم چندین سال است که از نرم افزار کوچک و کارراه انداز و بی دردسر «صائب» استفاده می کنم و در مواردی که حساسیت خاصی برای دانستن مفهوم و کاربرد دقیق دارم به آکسفورد و لانگمن رجوع می کنم. اگر به وب دسترسی دارید می توانید مریام-وبستر را هم امتحان کنید که البته به نظرم هنوز  یک دیکشنری تحت وب در اندازه ی آن چه در نرم افزار ارایه می شود نیست.

۳۱ تیر، ۱۳۸۹

مهندسی اجتماعی؟!

به کمک دوست خوبم شکوفه، یک سایت جالب پیدا کردم. این سایت گویا متعلق به ابتکاری است که شرکت فولکس واگن اجرا کرده. آن ها یک فراخوان داده اند برای طرح های خلاقانه با خصوصیات خاصی و بعد ایده های جالب افراد را روی این سایت گذاشته اند و برگزیده ها را هم انتخاب کرده اند. حالا این های اش مهم نیست، مهم مضمون خود این طرح است.

عنوان این ابتکار هست «The Fun Theory» («نظریه ی تفریح» ترجمه ی خوبی است؟). حرف فان تئوری این است که برای تغییر رفتار مردم به سمت رفتار بهتر، آسان ترین راه استفاده از تفریح و سرگرمی است. مثلا ما می خواهیم مردم رفتاری داشته باشند که معطوف به حفظ بهداشت و  سلامتی آن ها باشد، یا حفظ محیط زیست، یا رعایت قانون. برای این کار از ایده هایی استفاده می کنیم که از یک دیدگاه جنبه ی تفریح و سرگرمی داشته باشد مثلا برای این که مردم را واداریم به جای استفاده از پله برقی از پله معمولی استفاده کنند، پله ها را طوری طراحی می کنیم که موقع بالارفتن از آ ن ها، صدای ارگ یا پیانو بدهد! یا مثلا در ایستگاه اتوبوس یک بازی جذاب مثل پین بال می گذاریم به طوری که کاربران مجبور باشند از حرکت پاهای شان برای کنترل بازی استفاده کنند. برای واداشتن مردم به بستن کمربند ایمنی خودرو، کمربندی طراحی می کنیم که فقط در صورت بسته شدن شروع به پخش موسیقی کند. یا برای تمیز کردن خرده آشغال های اتاق، بعد از جمع کردن، آن ها را روی یک مقوای بزرگ به شکل دلفین یا می چسبانیم و یک تابلوی کلاژ تهیه می کنیم. برای واداشتن مصرف کنندگان نوشابه به نگهداری در شیشه نوشابه به منظور بازیافت آن، ابعاد جانبی صندوق شیشه نوشابه را به صورت یک صفحه بازی دوز طراحی کنیم ... و کلی ایده های متنوع از این دست که بعضی های شان به نظر بیش تر کاربردی، عملی  و جذاب  و بعضی هم کم تر.

به نظر شیوه ی خیلی جالبی برای تغییر رفتار است، و در واقع مؤید این ایده است که با تغییر ساختارها می شود رفتار کنشگران را کنترل کرد.

برای دیدن فیلم اولین ابتکار (پلکان پیانو) این عبارت را سرچ کنید:
 "Piano Staircase" +"The Fun Theory"