۱۳ تیر، ۱۳۹۰

درباره غذا: این بار خرمای پیارم

یک نوع خرمای خشک هست که اخیرا کشف اش کرده ام و الان که سرچ کردم دیدم گفته اند که از بهترین ارقام خرما است. من دیر کشف اش کردم، آن هم روزی که دوستی جایی تعارف ام کرد. خرما از آن خوردنی های ممنوعه ی سال های اخیر من است، در کنار خوردنی های خوشمزه ی دیگری مثل پسته و گردو که هر سه را خیلی دوست دارم ولی به خاطر حساسیتی که پوستم نشان می دهد مجبورم از آن ها صرف نظر کنم یا گاهی که می خریم به حداکثر یکی در روز اکتفا کنم! اما این عجب کار سختی است: جلوی چشم بودن خوراکی های خوشمزه و پرهیز کردن! گاهی یک خرما را به چهار قسمت می کنم و در طول روز  هر قسمت اش را با یک چای می خورم. از این کار نفرت دارم، اما لنگه کفش هم در بیابان نعمتی است! احساس مرتاض بودن یا مبتلا بودن به یک مرض سخت لاعلاج به ام دست می دهد وقتی این جوری چیزی می خورم. چاره ای نیست، وقتی دل به دریا می زنم و هوس بازی و ناپرهیزی می کنم، چند روز بعد آثارش پدیدار می شود، و آن قدر اذیت ام می کند که توبه کار می شوم. (علم پزشکی هم هنوز آن قدرها پیشرفت نکرده که بتواند حساسیت های ظاهرا ساده ی غذایی را درمان کند. حداکثر پیشرفت اش این بوده که به جای کلمه ی «اعصاب»، «استرس» را جایگزین کند و همه چیز را با آن تبیین کند:-) ). این جور مواقع، برای آن که از دیدن خوردنی خوشمزه، و نبرد خونین «میل» و «پرهیز» بگریزم، تنها دو راه حل وجود دارد: این که خوردنی مزبور را اصلا نخرم یا اگر توی خانه هست، جلوی چشم  نگذارم اش و توی ظرف مات یا کابینت یا قفسه ی دربسته ای بگذارم، «که هر چه دیده بیند، دل کند یاد»! خودآزارانه و ظالمانه است که  بگذارم دل ام شرحه شرحه بشود، که به دل ام چیزی را نشان بدهم که می خواهد و نباید بخواهد. دل آدم مستحق چنین شکنجه ی طاقت فرسایی نیست... اینجوری دل ام را در برابر ناکامی محافظت می کنم!

۴ نظر:

ناهید گفت...

خوب پس فهمیدی که دل چه جایگاه عظیمی دارد ،البته که باید نبرد" میل " و "پرهیز" را ادامه بدهی ، این دل میتونه هرزه گرد باشه و بشه هر آنچه دیده بیند دل کند یاد ولی چون رها نشده و وسائلی در اختیار داره که باید ازشون استفاده کنه مثل عقل که سلطان بدن میتونه از این وسیلۀ بسیار عالی استفاده کنه وقفلش کنه تابرسه بدرجه ای که بتواند از خودش محافظت کند و نه تنها درجه اش را از دست ندهد ترفیع هم بگیرد و بشود عرش خدا که از کرسی آسمانها و زمین هم وسیعتر است ، بشه جولانگاه خصوصی خالق قلب و آنوقت میسوزه وآرامش میگیره ، میباره و سبک میشه و پرواز میکنه، ضمنا " باید ببینی و نخوری من با بستن مغازه ها در ماه رمضان مخالفم باید غذا را ببینی و نخوری ، بنظر من روزه آشپزهائی که روزه هستند و از صبح به عشق بقیه آشپزی میکنند و حتی آزاد نیستند غذا را بچشند که شور است یا بی نمک قبولتر و خالصانه تر است .

نیم نگاه گفت...

البته لب کلام ام این بود که نباید خود را در معرض عوامل تحریک کننده ی میل قرار داد. زیاد شنیده ام از افراد پرخوری که میخواسته اند رژیم بگیرند که "نخوردن" بیش از آن که جسم شان را تحت فشار قرار بدهد، روان شان را آشفته کرده است. با دورکردن خوردنی های خوشایند از جلوی چشم، من از این آشفتگی، بی سامانی و گسیختگی روانی -که گاهی تجربه اش کرده ام- می گریزم.

پرهیز از قرارگرفتن در "موقعیت" در آموزه های دینی هم هست. احتمالا به دلیل دشواری و پر خطر بودن این نبرد سهمگین است.

ناهید گفت...

حرف من همان است باید دید و نخورد اگر خوردنی های مورد علاقه ات را نبینی هوس خوردن هم نمیکنی ، بهتر خودت را عادت بدی تا در معرض عوامل تحریک کننده قرار بگیری و میلت را کنترل کنی نه چشمت را و امّا کی گفته در آموزه های دینی چنین توصیه هائی شده است ؟
این راویان دروغی؟
در کتاب توصیه به کنترل نفس شده است و چون یکی از راههای تحریک نفس دیدن است گفته چشمهات را ببند و نگاه نکن که دلت یاد نکند ، نگفته همه چیز را از جلوی چشمت دور کن و برو تو غارو صد البته که راه سخت و پر خطر است و پر نبرد .
فرارت ببخشید مربوط به اراده ات میشود (مثل رژیم لاغرها خیلی هاشون عادت بخوردن دارن و تازه بعد از تصمیم به رژیم بیخودی احساس گرسنگی میکنند غافل از اینکه به دیدن و نخوردن هم بمرور عادت میشه) ، داری از خودت فرار میکنی چون تاب دیدن نداری ، اعتماد به نفست را بالا ببر
تنها بودن و غار نشینی و ندیدن مربوط به عرفان است برای یک دوره کوتاه و تقویت اراده و کنترل نفس ، نه برای همیشه .دین من توصیه بشورا دارد و جماعت
ببخشید شاید دارم بی ربط جواب میدهم و تازه جای دوستهای قدیمی ترت را که کوتاهتر جواب میدادند گرفته باشم چون ازشون خبری نیست ، معذرت از همگی

نیم نگاه گفت...

:)
نفی کردنی نیست که اراده ی آدم ها با هم متفاوت است. و هر آدمی باید راه حلی متناسب با خودش بیابد. من هیچ وقت آدم پرمدعایی نبوده ام. این را خیلی ها می دانند، شما هم می دانید!
در این یادداشت مثالی خیلی ملموس و خیلی شخصی زدم، تا تاکید کرده باشم که این نسخه ی "من" است برای "خودم".